داک
doc.fileon.ir

مدیریت زن در زندگی

نویسنده : مهسا | زمان انتشار : 22 آبان 1399 ساعت 16:07

مهارت های زندگی را بیاموزید

سال ها پیش، زمانی که صحبت از مدیریت خانه و خانواده می شد، ذهن به سمت مرد خانه می رفت؛ مردی که نقش همسری یا پدری داشت و مدیر بی چون وچرای خانه بود؛ گرچه آن زمان هم، زن مدیریتی پنهان داشت، شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه، به ظاهر نقش مدیریتی را برای زن متصور نبود. به تدریج با بروز توسعه ی فرهنگی و اجتماعی جامعه، مدیریت پنهان زنان نیز قدری آشکارتر شد تا حدی که در حال حاضر، بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران حوزه ی خانواده، نقش مدیریتی زن را در قوام و پایداری خانواده و تربیت صحیح فرزندان، حائز اهمیت می دانند. بی تردید، زنان به هر شکل محور خانواده اند! در واقع، یک زن چه مادر باشد، چه همسر و حتی خواهر یا دختر، همواره در رأس مدیریت عاطفی و برقراری توازن روحی در خانواده قرار دارد و تلاش می کند با مهارت خود، آرامش را در محیط خانه حفظ کند.

با توجه به آن چه گفته شد، سؤال اساسی این است که آیا زنان برای داشتن توانایی مدیریتی، نیازمند آموزش مهارت های زندگی هستند؟ یا بهتر است این طور بگوییم که آیا آموزش مهارت های زندگی بر نقش مدیریتی زنان در خانه و خانواده اثرگذار است؟

کسی که از تمام امور خانه مطلع است، مدیر خانه است

خانم «جعفری» 47ساله، خود را مدیر خانواده می داند و می گوید: «زمانی که ازدواج نکرده بودم، تصور می کردم مردِ خانه، مدیر خانه است؛ اما بعد از ازدواج، وقتی با مشکل های زندگی مواجه شدم و مجبور به تصمیم گیری شدم، فهمیدم که مدیر خانه، کسی است که از تمام امور خانه مطلع باشد. من از آن جا که بر تمام امور خانه و خانواده تسلط دارم، خودم را مدیر خانواده می دانم. البته چنین نیست که همسرم نقشی ندارد؛ بلکه به این معناست که درایت من در زندگی، بسیار در استحکام زندگی ام اثرگذار بوده؛ گرچه هیچ وقت نزد همسرم، خود را مدیر خانه ندانسته ام.»

مهم نیست مدیر خانه کیست، مهم این است که برای هم ریاست نکنیم

خانم «کرمی» 35ساله، مادر دو فرزند و کارمند است. به گفته ی خودش گرچه سال هاست که باری از دوش همسرش برمی دارد، هیچ وقت تصور نکرده است که همه کاره ی زندگی است. وی معتقد است: «من و همسرم با هم زندگی را مدیریت می کنیم؛ گرچه مسلماً اموری در زندگی مدیریت زنانه و اموری دیگر، مدیریت مردانه می طلبد، هیچ وقت برای هم ریاست نکرده ایم و هر مسئله ای را با هم فکری، حل می کنیم. درباره ی امور مربوط به فرزندانم و رفت و آمدها، اغلب برنامه ها را به اصطلاح مدیریت می کنم و درباره ی مسائلی مثل خرید خانه، ماشین یا هر وسیله ی دیگری برای خانه یا فرزندانم، همسرم مسائل را مدیریت می کند. داشتن مهارت در زندگی، برای همراهی و حل مشکل ها، می تواند بسیار کمک کننده باشد.»

مدیریت همسرم، زیرپوستی است

آقای «رضایی» متأهل و پدر سه فرزند است. او که بیست سالی از زندگی مشترکش با همسرش می گذرد، درباره ی مدیریت زنان در خانه می گوید: «من با مدیریت همسرم در خانه مشکلی ندارم. واقعاً بعضی از زن ها مدیرند و به راحتی می توان به آن ها در مدیریت درست خانه اعتماد کرد؛ چراکه مهارت این کار را دارند؛ اما برخی زن ها هم اگر مدیر خانه باشند و همه ی مسائل خانه و خانواده را به آن ها بسپاری، باید منتظر مشکل های زیادی باشی. خدا را شکر! همسرم من از نوع دسته ی اول است و از پس امور، به خوبی برمی آید؛ البته این طور هم نیست که من نوکرِ حلقه به گوش ایشان باشم، برخی از امور زندگی را هم خودم مدیریت می کنم و می شود گفت مدیریت ایشان زیرپوستی است. به همین خاطر به شوخی من را، زن ذلیل می نامند.»

اثر آموزش مهارت های زندگی بر مدیریت زنان

با توجه به تمام آن چه گفته شد، باید دید آیا برای مدیریت زندگی، نیاز به مهارت هست یا اثر فراگیریِ مهارت های زندگی بر مدیریت بهتر و درست زنان در خانواده به چه میزان است؟ دکتر «مرجان فتحی» روان شناس بالینیِ شخصیت، در این باره معتقد است: «مهارت های زندگی را باید ابتدا تعریف کنیم؛ یعنی تعریفی از آن داشته باشیم و بعد ببینیم چه نقشی در زندگی افراد، به ویژه زنان دارد. طبق تعریفی که سازمان جهانی بهداشت درباره ی مهارت های زندگی مطرح می کند، مهارت های زندگی، یعنی توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت؛ به گونه ای که فرد بتواند با چالش ها و ضرورت های زندگی روزمره، کنار بیاید.»

ده مهارتی که باید آموخت

به گفته ی وی، ده مهارت را سازمان بهداشت جهانی طراحی کرده است که برخی از آن ها نیز نیاز به آموزش دارد. اگر می خواهیم درباره ی اثر مهارت های زندگی صحبت کنیم، باید دقیقاً این مهارت ها را بشناسیم. این دسته از مهارت ها شامل تصمیم گیری، حل مسئله، تفکر خلاق، تفکر نقاد، توانایی برقراری ارتباط مؤثر، مهارت ایجاد و حفظ روابط بین فردی، خودآگاهی، هم دلی، مدیریت هیجان ها و مدیریت استرس است.

فراگیری مهارت های زندگی در خانواده

دکتر «فتحی» در ادامه بیان داشت: «اگر بخواهیم مهارت ها اثربخش باشند، بهتر است که تمام افراد خانواده، این مهارت ها را آموزش ببینند. البته درباره ی زنان که بیش تر مدنظر شماست، تحقیق های زیادی انجام شده است که اگر به این تحقیق ها تکیه کنیم، خیلی می تواند اثرگذار باشد. در واقع، اگر ما بپذیریم که زنان از دو سو در خانواده اثرگذارند یا حداقل بیش تر اثرگذارند، یکی در روابط زناشویی و دیگری در ارتباط شان با فرزندان و این قضیه حتی به شکل چرخشی انجام می شود؛ یعنی آن اثربخشی که در روابط زناشویی هست، می تواند به شکل غیرمستقیم یا مستقیم روی ارتباط با فرزندان و تربیت فرزندان نیز اثرگذار باشد؛ بنابراین، اگر یک زن بداند زمانی که با مشکلی مواجه می شود، آن مشکل را چه طور باید مدیریت کند، می تواند نقش مهم تری داشته باشد. افرادی که مهارت ها را یاد گرفته اند سازگاری بیش تر نشان می دهند و این امر، سازگاری زناشویی را افزایش می دهد. چراکه سازگاری زناشویی بر عمل کرد خانواده، کیفیت عمل کرد والدین، سلامت و طول عمر افراد، رضایت شان از زندگی، روابط اجتماعی و خودسازگاری زناشویی اثر دارد و باعث کاهش انحراف های زناشویی نیز می شود.

زوجین وقتی دچار تعارض می شوند، سعی می کنند به شکل کلامی مسئله را حل کنند. اغلب هم روی سطح عمل می کنند؛ در حالی که ممکن است ریشه ی خیلی از مشکل های شان در عمق باشد؛ یعنی فکر می کنند مشکلی که الآن درگیرش هستند، همان مشکلی است که درباره اش حرف می زنند؛ در حالی که خیلی از مشکل های زناشویی در سطح عمیق تر است؛ یعنی ریشه اش در ارضانشدن برخی از نیازهای اساسی افراد، مثل نیاز جنسی، نیاز به صمیمیت و نیاز به هم صحبتی است. اگر این نیازها برآورده شود، خیلی از مشکل ها ممکن است برای آن ها قابل حل تر باشد؛ اما از آن جا که تنها روی سطح و مثلاً به ساعت خواب و بیداری، چرا غذا نخوردی و چیزهایی که به طور روزمره با آن سروکار دارند، تمرکز می کنند، مشکل های شان ریشه ای حل نمی شود؛ یعنی نمی دانند نارضایتی از کجاست؟ زنی که مهارت خودشناسی را یاد می گیرد و با توانایی ها و ضعف های خود آشنا می شود، مدیریت هیجان ها را یاد می گیرد، با عواطف خود آشنا می شود. در نتیجه، مهارت ارتباطی یاد می گیرد و این که چگونه آن ها را به همسرش منتقل کند. در نتیجه، می تواند زنِ موفق تری در مدیریت خانواده باشد؛ یعنی می تواند رابطه اش را با همسرش مدیریت کند، یا اگر دچار یک خلأ است که همسرش نمی تواند پاسخ گو باشد، در مقابل آن، از مهارت حل مسئله کمک می گیرد تا ببیند چگونه می تواند با روش های دیگری به این نیاز خود پاسخ دهد، تا تنش کم تری در خانواده ایجاد شود.»

مهارت حل مسئله

دکتر «فتحی» ادامه داد: «هم چنین وقتی دچار هیجان می شود، می داند که این هیجان ها، چگونه می تواند اثر منفی روی زندگی خانوادگی اش داشته باشد؛ بعد یاد می گیرد که آن ها را مدیریت کند؛ بنابراین، مسئله ی سازگاری زناشویی، می ‎تواند مسئله ی مهمی در مدیریت زنان باشد. از سوی دیگر، زمانی که ما با هیجان های مان آشنا می شویم و توانایی های مان را می شناسیم، قاعدتاً احساسی را که داریم، احساس مثبت تری است؛ یعنی هر اندازه که ما احساس مثبت تری به زندگی و شرایط مان داشته باشیم، می توانیم آن احساس مثبت را به درون خانواده گسترش دهیم. در واقع، می توانیم اثربخش باشیم. البته نه به این معنا که اگر زن به تنهایی روی خود کار کند دنیا گلستان می شود؛ چون اغلب این تصور هست که زنان باید بیش ترین بار را بردارند. ما می گوییم زن و مرد در کنار یک دیگر، اثربخشی شان صدچندان می شود.

کسانی که همیشه در حال یادگیری هستند، اغلب لذت هایی را تجربه می کنند که افراد عادی ممکن است تجربه نکنند. زنی که مهارت حل مسئله را یاد می گیرد، از سلامت روان بالاتری برخوردار است؛ یعنی سلامت روانش را ارتقا داده است. از طرفی، سلامت روان با سلامت جسمی و سلامت اجتماعی در ارتباط است و این ثابت شده است که سلامت جسمی و روانی با هم ارتباط تنگاتنگی دارند و به خطر افتادن هر کدام از آن سلامت ها، می تواند دیگری را به خطر بیندازد.»

دانش، نگرش و رفتار

وی در ادامه تصریح کرد: «آموزش مهارت های زندگی به این معنا نیست که ما از این مهارت ها، هیچ چیز نمی دانیم. در واقع، برخی از ما این شانس را داریم که در خانواده ای متولد شویم و رشد کنیم که آن خانواده ها این مهارت ها را در خود ارتقا داده اند. البته من آمار دقیقی ندارم که افراد چه قدر از این مهارت ها برخوردارند، ممکن است برخی مهارت ها در ما بیش تر از بقیه ی مهارت ها باشد؛ اما باقی مهارت ها را می توان یاد گرفت. در واقع، «یونیسف» مهارت زندگی را این طور تعریف می کند که در افراد، دانش ایجاد کنیم، نگرش شان را تغییر دهیم و سپس مهارت ها را به آن ها آموزش دهیم. افراد با حضور در کلاس، مهارت زندگی را یاد نمی گیرند. رفتاری که شما از من می بینید، براساس یک نگرش است؛ یعنی من براساس دانش و نگاهی که به مسائل دارم، عمل می کنم. تا این جا را من از خانواده و محیط، به تناسب امکان هایی که در اختیار داشته ام، فراگرفته ام. حالا اگر می خواهیم این رفتار تغییر کند، یا شکل دیگری بگیرد، باید روی این سه حوزه کار کنیم؛ یعنی فردی که می خواهد مهارت زندگی بیاموزد، ابتدا باید دانش داشته باشد که اصلاً مهارت زندگی چیست؛ بعد ببیند نگاهش چه قدر با این مسائل تطابق دارد؛ چراکه هر نوع نگرشی باعث می شود ما یک نوع تعامل با فرزند یا همسرمان داشته باشیم؛ پس اگر من دانش را به دست بیاورم و نگرشم تغییر نکند، رفتارم تغییر نخواهد کرد. حالا باید تمرین کنم تا مهارت کسب کنم.»

زن و مرد، هر دو در مدیریت خانواده نقش دارند

این روان شناس بالینی در پایان گفت: «مدیریت زنان در خانه و خانواده در گذشته، زیرپوستی بود؛ اما اکنون شرایط تغییر کرده و یک نفر به تنهایی نمی تواند تمام امور خانه را مدیریت کند؛ به همین دلیل، زن به شکل مستقیم درگیر و صاحب نظر است. البته هنوز هم خانواده هایی هستند که در آن، مرد مدیر است؛ اما نمی توانند نقش و اثربخشی زنان را انکار کنند. البته گاهی نیز مردها می گویند نقش خود را در خانواده نمی دانند و دچار تضاد و تناقض شده اند. از طرفی هم برخی زنان معتقدند که مردها مسئولیت را رها کرده اند؛ در واقع، می توان گفت به شکلی ما در مرحله ی گذار هستیم؛ اما اگر به شکل سالم بخواهیم عمل کنیم، هم زن و هم مرد در مدیریت خانواده نقش دارند و نمی توانیم نقش هیچ یک را کم رنگ کنیم. با این کار، به بچه ها و تعلیم و تربیت آن ها آسیب می رسد؛ چون بچه ها نیاز دارند نقش والدین در خانواده مشخص باشد؛ یعنی اگر می خواهیم فرزند سالمی پرورش دهیم، باید پدر، نقش پدر را داشته باشد؛ نقشی که مشخص و روشن باشد و مادر هم به همین گونه، تا فرزندان بتوانند همانندسازی کنند؛ وگرنه آن ها هم دچار تعارض و تضاد می شوند.»