شعر لب قرمز
نویسنده : رضا قربانی | زمان انتشار : 08 آذر 1399 ساعت 20:34
شعر در مورد لب سرخ
شعر در مورد لب سرخ ، دوبیتی و متن عاشقانه درباره لب و رژ لب قرمز و خال لب یار همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد لب سرخ
ای پادشاه فصل پاییزم خداحافظ
با اینکه از عشق تو لبریزم خداحافظ
دیگر به جای گرمی لبهای سرخ تو
بر گونه هایم اشک میریزم خداحافظ
در قلب من ساکن شدی جایت همین جا بود
ای باعث تخریب دهلیزم خداحافظ
در تک تک ابیات من مهمان دردم باش
بگذر اگر درویش و بی چیزم خداخافظ
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد سرخی لب
لبهایت که باز میشوند
شکوفههای سیب پخش میشوند در هوا
عطر نفسهایت را دوست دارم
ای تعبیر قشنگ تمام رویاها
بیشتر بخوانید : شعر در مورد شمس ، تبریزی و مولانا و منظومه شمسی و شمس العماره
شعر درباره لب سرخ
روی لبهای سرخ من غلتید
صورتی رنگِ سردِ لبهایت
و زن بوسه ها ی من افتاد
بین دستــــــان مرد لبهایت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره سرخی لب
لبهای سرخ
قلبهای در زنجیر دارند،
به زیر سقف ازادی
چهار دیوار
ماه را
درون روزنه ها
به حبس گرفته اند،
در اینجا
-کسی شبیه حرفش نیست.-
و شب
همیشه
بر یک پاشنه
می چرخد؛
من
خانه ام را
نمی دانم در کدامین روی درب
گم کرده ام
و خانواده ام را
که افتاب را بدست فراموشی داده اند؛
من از این شب میروم
تا
تو
زندگی کنی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد لب سرخ
بخند محبوبم
دنیا گاه
به شکل تمشک بزرگیست
که هر کس
سهمی از سرخی آن خواهد داشت
گنجشکها
دستهای عابران
لبهای تو
و جای زخمهای من
بیشتر بخوانید : شعر در مورد کشتن ، عشق و معشوق و سگ و کشته شدن
شعر در مورد سرخی لب
نوشــــتم من از طبع شـــــــعر اینــــــچنین
تو جــــــــدی مگیرش که طنــــــز اَس یقین
که شــــــــــاید به لبهای ســـــــــرخ شما
نشـــــــــانَد کمی خنـــــــــده این شعر ما
بیـــــــــا یار غــــــمگین تو با ما نـــــــشین
غـــــــــم و غصـــــــه را بیــــــــخیال،آفرین
و اما چنـــــــین است این شـــــــعر مـــــن
نوشـــــــــتم من این شــــــــعر بی پیرهن
الــــــــهی بخــــــیر باشــــــه این سال ما
که در اولــــــــش برده اند حــــــــــال مـــا
چـــــــــنان ضــــــــد حـــــــالم زدند از قفا
که انـــــــگار رفــــــــــته اس مـــــهر و وفا
نــــــــــدانم که فــــــــــکر تــــــــورم کنم
و یا فـــــــــکر دعـــــــوای مــــــــردم کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره لب سرخ
کاسه هایِ پر ازمحبت
کابوسِ دستهایِ سیاهِ نفرت است
که لبهایِ سرخ دلتنگی را
خفه می کنند؛
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره سرخی لب
همه چیز را که نمیشود نوشت
بعضی دوستت دارمها
فقط لب مرا میخواهد و
گوش تو را
که بی فاصله بگویم:
دوستت دارم
بیشتر بخوانید : شعر در مورد طایفه ، بابادی و بیرانوند و بزرگان طایفه گرایی
شعر در مورد لب سرخ
باز از این کوچه گذر کرده تکانم بدهی
با نگاهی و سلامی هیجانم بدهی
رد شود قند لبان تو و عاجز باشم
با عبورت تب ماه رمضانم بدهی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد سرخی لب
لبهایت را
بیشتر از تمامی گلها
دوست میدارم
چرا که لبهایت
لطیفتر و شکنندهتر از تمامی آنهاست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره لب سرخ
سلام ای جان شیرینم/
تورا در خواب می بینم/
سلام ای جلوه ی باران/
سلام ای یار دیرینم/
از آن لبهای سرخ تو/
گلی خوش عطر می چینم/
اگر در پیش من باشی/
سراسر غرق آذینم/
بیشتر بخوانید : شعر در مورد غوغا ، متن و جملات زیبا و شعر در مورد غوغای عشق
شعر درباره سرخی لب
یک شب بیا با بوسههایت مست مستم کن
بگذار تا لبهات من را سر بگرداند
مویت سیاه و چشمهایت قهوهای، لب سرخ
این رنگها در ذهن من جاوید میماند
بوسیدن لبهای معشوق از عبادتهاست
باید خدا این را به دینداران بفهماند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد لب سرخ
وقت رفتن پلکهایم را به تو بخشیدم
چشمهایم مثل روژ گونه ی یاسیت ماسیده روی خطوط جاده
از فرط انتظار
بی نهایت شبیه خودت شده ای با پلکهای من
و من دست به گریبان ثانیه هایم
برای دست آویزی که از لحظه ها ساخته ای
محض نیامدنت
تازه یادم آمده است
برایت بلیط برگشت نگرفته ام
به همین سادگی بهانه دستت دادم
تا زیر لبهای سرخ نمناکت زمزمه کنی :
چه حس بدی است بی تو رفتن
وقتی یک بار پیش از خودت رفته باشی.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد سرخی لب
به انگشتهایت بگو
لبهای مرا ببوسند
به انگشتهایت بگو
راه بیفتند روی صورتم
بیشتر بخوانید : شعر در مورد سبیل ، شعر کوتاه و طنز در مورد ریش و سبیل مرد
شعر درباره لب سرخ
قرمز بپوش!
که جهان با لبهات هماهنگ شود
این گونه سرخ
همین گونه سرختر
قرمز بپوش
و با خودت چیز مبهمی زمزمه کن!
من این شعر را
از لبهای تو سروده ام