داک
doc.fileon.ir

حدیث درباره نافرمانی زن از شوهر

نویسنده : علیرضا | زمان انتشار : 24 مرداد 1398 ساعت 21:01

زن امانت الهی نزد شوهر و قابل احترام و تکریم است.

تحقیر، استهزاء، توهین و تنبیه و کتک زدن زن جایز نیست و اگر قرآن مجید در یک مورد تنبیه زن را جایز شمرده است، در شرایط خاص و پس از طی مراحل پیشین می باشد.

خداوند متعال می فرماید: «...وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ، فَإِنْ أَطَعْنَکمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلًا، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیا کبِیراً»[1]؛ «اسرار [شوهران خود] را حفظ می کنند. و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید [نخست ] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه ها از ایشان دوری کنید و [اگر تأثیر نکرد] آنان را بزنید؛ پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهی [برای سرزنش ] مجویید، که خدا والای بزرگ است».

در این رابطه نکاتی چند شایان توجه است:

1- دستورات صادره در این آیه در مورد نشوز است و نشوز آن است که زن در مقابل تکالیف اختصاصی اش؛ یعنی، تمکین و عفاف، بدون هیچ عذر موجهی سرپیچی نماید. جالب این است که اگر زنی از انجام کارهای خانه داری و بچه داری و.. . خودداری کند، هیچ حقی برای مرد نسبت به اجبار و یا تنبیه زن وجود ندارد بلکه تنها در «نشوز» زن تنبیه مطرح شده است.

2- «نشوز» زن مخالف حقوق مرد است و برای مقابله با آن، بهترین راه این است که قبل از مراجعه به دیگران، مشکل را در داخل خانه حل نمود؛ ولی اگر چنین چیزی میسر نبود، نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن دیگران می رسد که در آیه بعد سالم ترین راه آن عنوان شده است.

3- حل مسأله نشوز در داخل خانه نیز به روش های مختلفی انجام پذیر است و جالب این است که خداوند از ملایم ترین راه ها شروع نموده و در صورت تأثیرگذاری آن، مراتب بالاتر را اجازه نداده است. ازاین رو در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است. چنین روشی حکیمانه ترین شیوه در حل مشکلات زوجین است؛ لیکن اگر زنی در برابر اندرزها و نصایح شوهر، سر تسلیم فرود نیاورد و هم چنان بر تخلف خود اصرار ورزید، خداوند راه دومی را پیشنهاد نموده است که خودداری از هم بستر شدن با زن می باشد. اگر مشکل حل شد، شوهر حق در پیش گرفتن راه سوم را ندارد؛ اما اگر زن در هم چنان سرسختی نشان داد و حاضر به تأمین حقوق شوهر نگردید؛ در این رابطه چند راه قابل تصور است:

الف) مرد حقوق خود را نادیده انگارد و در مقابل نشوز زن به کلی ساکت شود، هر چند سالیان دراز این برنامه ادامه یابد. چنین چیزی براساس هیچ منطقی قابل الزام نیست و اختصاص به مرد هم ندارد؛ یعنی، در هیچ یک از نظام های حقوقی جهان، نمی توان به صاحب حقی الزام کرد که در برابر حقوق خود ساکت شود و دم نزند. بلی از نظر اخلاقی، آن هم در موارد خاصی می توان چنین توصیه ای نمود؛ ولی نباید بین مسأله حقوقی و اخلاقی خلط کرد.

از طرف دیگر نشوز زن تنها به ضرر شوهر نیست؛ بلکه غالباً تمام خانواده و چه بسا شخص زن نیز در این رابطه آسیب بیند. ازاین رو بر مرد لازم است که به عنوان مدیر کانون خانواده، کنترل هدایت گرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.

ب) راه دیگر آن است که مرد از هر طریق ممکن استیفای حقوق نماید. چنین چیزی را هرگز شارع اجازه نمی دهد و برای استیفای حق، روش های معینی وضع نموده است؛ زیرا محدود نساختن شیوه های احقاق حق و اصلاح مشکل، موجب روا داشتن ستم های زیادی به زن می شود و مفاسد و مظالم دیگری به بار می آورد.

ج) راه سوم آن است که مرد با مراجعه به دیگران- اعم از مراجع قضایی یا افراد ذی نفوذ دیگر- حقوق خود را استیفا کند، چنین چیزی اگر چه ممکن است حق مرد و دیگر اعضای خانواده را تأمین کند، ولی با امکان حل مشکل در داخل خانه، بهتر است مسأله به بیرون کشیده نشود؛ زیرا ابراز خارجی مسائل داخل خانه، آسیب های فراوانی برای حیثیت خانواده به بار می آورد. از این رو خداوند حکیم حل خارجی را به عنوان آخرین راه ممکن پیشنهاد می کند.

د) راه چهارم آن است که مرد قاطعانه تر برخورد کند. در این راستا قرآن مجید به عنوان آخرین راه ممکن جهت حل مشکل در داخل منزل، مسأله «ضرب» را مطرح نموده است. البته «زدن» نیز حدودی دارد که هرگز با آنچه در اذهان عمومی یا تبلیغات مسموم مطرح می شود، سازگاری ندارد.

در رابطه با حد و چگونگی زدن، علامه مجلسی (ره) روایتی از فقه الرضا علیه السلام نقل نموده است که:

«وَالضَّربُ بِالسِّواک وَ شِبْهِهِ ضَرْباً رَقیقاً»؛

«زدن باید با وسایلی مانند مسواک و امثال آن باشد، آن هم با مدارا و ملایمت»[2].

روایت یاد شده به خوبی نشان می دهد که «ضرب» باید در پایین ترین حد ممکن باشد و نباید آسیبی بر بدن وارد کند. وسیله ای که در این روایت اشاره شده چوبی بسیار نازک و سبک و کم ضربه است و شیوه زدن نیز باید ملایم و خفیف باشد به طوری که حتی رنگ پوست تغییری نکند.

نکته دیگری که از آیه شریفه به دست می آید، این است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید؛ زیرا به دنبال این عمل دو واکنش احتمال می رود: یکی آن که زن به حقوق مرد وفادار شود.

در این صورت قرآن می فرماید: فَإِنْ أَطَعْنَکمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلًا[3]؛ «اگر به اطاعت درآمدند بر آن ها ستم روا مدارید»؛ یعنی، اگر زن در برابر حقوقی که بر آن پیمان بسته است، تسلیم شد دیگر مقابله زدن او، ظلم و تجاوز است.

واکنش احتمالی دیگر آن است که هم چنان سرسختی نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بی ثباتی نماید.

در این رابطه در آیه بعد فرموده است: وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَینِهِما فَابْعَثُوا حَکماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یرِیدا إِصْلاحاً یوَفِّقِ اللَّهُ بَینَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً[4]؛ «و اگر از جدایی میان آن دو [: زن و شوهر] بیم دارید پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن] تعیین کنید. اگر سرِ سازگاری دارند، خدا میان آن دو سازگاری خواهد داد. آری! خدا دانای آگاه است».

نکته جالب توجه این است که قرآن مجید در آخرین مرحله، گشودن گره را به دست نزدیکان و بستگان قرار می دهد. حکمت این حکم آن است که نخست مشکل درون خانه حل شود و در مرحله بعددر میان خانواده و فامیل حل شود و تا جایی که ممکن است در پای قانون و مراجع قانونی به میان نیاید؛ بلکه ابتدا کار به نزدیکان و خویشان سپرده می شود، تا با برخوردهای عاطفی و بررسی های عقلانی، در حد امکان مشکل را با صفا و صمیمیت حل کنند و خداوند نیز وعده داده است که در توفیق اصلاح با آنان، همراهی و همکاری کند و این از لطایف احکام و دستورات نورانی قرآن است، تا مسأله با سلامت هر چه بیشتر مسیر خود را طی کند و برای این که حقی از هیچ یک از طرفین زایل نشود و تبعیضی رخ ندهد، فرموده است که از هر جانب داوری برگزیده شود و با رعایت حقوق و مصالح طرفین، مشکل را برطرف نمایند. خلاصه راه حل در این «زدن» مشروط به شرایط زیر دیده است:

1- این حکم اختصاص به مورد سرپیچی زن از تکلیف خود و حقوق مسلم مرد دارد؛ حقوقی که زن با پیمان ازدواج، وفاداری خود را نسبت به آن متعهد شده است.

2- در راستای حل مشکل در داخل خانه و خودداری از ابراز آن در خارج است.

3- تنبیه، آخرین مرحله و راهکار برای حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پیشین روا نیست.

4- حد آن نازل ترین مرتبه ضرب است و نباید موجب کمترین آسیبی بر بدن زن شود.

5- موقتی است؛ یعنی، باید به زودی از آن دست کشید.

از نکات یاد شده حکمت وضع این حکم روشن می شود و درمی یابیم که این مقدار ضرب با کیفیت اشاره شده هیچ تأثیری در آسیب رساندن به استعدادهای زنان ندارد؛ بلکه آنچه موجب اخلال در توانایی های جسمی و فکری زن می شود، خروج از حدود یاد شده از نظر استمرار زمانی و به کارگیری شیوه های خشن و ظالمانه در این رابطه است. [5]

در پایان شایان ذکر است که دیدگاه کلی شارع نسبت به زدن همسر، نگرشی منفی است و نصوص زیادی در نهی از این عمل وارد شده است.

این روایات همه در زمانی بیان شده که خشونت علیه زنان از توهین و فحاشی گرفته تا ضرب و جرح و حتی قتل رواج داشت و اسلام آنها را تحریم و مستوجب مجازات فقهی و قضایی در دنیا و عذاب آخرت دانست. برخی از این روایات عبارتند از:

1- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من در شگفتم از کسی که زن خود را می زند، در حالی که خودش برای کتک خوردن، سزاوارتر است. زنانتان را مزنید که قصاص دارد». [6]

2- از امام صادق علیه السلام از پدرش روایت شده که گفت: «وقتی با زنی ازدواج می کنید، احترامش کنید. زن مایه آرامش شما است. زنان را آزار ندهید و حقوق آنان را ضایع نکنید». [7]

4- از نبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «جبرئیل به من خبر داد و آنقدر سفارش زنان را می کرد که گمان کردم برای شوهر جایز نیست یک اف به همسرش بگوید». [8]

6- رسول خدا می فرماید: «آیا زن را کتک می زنید سپس می خواهید با او هم آغوش باشید»!![9]

پی نوشت ها

[1] نساء(4)، آيه 34.

[2] بحارالانوار، ج 104، ص 58.

[3] نساء(4)، آيه 34.

[4] نساء(4)، آيه 35.

[5] براى آگاهى بيشتر ر. ك:

الف. واژه‏نامه روان‏پزشكى و روان‏شناسى، ص 132، هارولد كاپلان و بنيامين سادوك.

ب. واژه‏نامه روان‏پزشكى‏انجمن روان‏پزشكان آمريكا، ترجمه: مهرداد فيروز و خشايار بيگى.

ج. تفسير نمونه، ج 3، ص 373.

[6]« انّى‏اتَعَجَّبُ مِمَّنْ يَضْرِبُه امْرَأَتَهُ وَ هُوَ بِالضَّرْبِ اولى‏ مِنْها لا تَضْرِبُوا نِساءَكُمْ بالاخَشَبِ فَانَّ فيه القَصاصِ»؛

(بحارالانوار، ج 100، ص 249).

[7]«مَنْ اتَّخَذَ امْرَأةً فَلْيَكْرِمْها فَانَّما امْرَأةُ احَرِكُمْ لُعْبَةٌ فَمَنْ اتَّخَذَها فَلا يُضَيِّعْها»؛

(بحارالانوار، ج 103، ص 224).

[8]«اخْبَرنى‏اخى‏جِبْرِئيلَ وَ لَمْ يَزَلْ يُوصينى‏بِالنِّساءِ حَتَّى ظَنَنْتُ انْ لا يَحِلَّ لِزَوْجِها انْ يَقُولَ لَها افٍّ»؛

(مستدرك‏الوسائل، ج 14، ص 252).

[9]«ايَضْرِب احَدُكُمْ الْمَرأَةَ ثُمَّ يَظِلُّ مُعانَقَها»،

(كافى، ج 5، ص 509).