سوتی خوابیدن
نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 24 خرداد 1400 ساعت 07:33
من بچه که بودم, خیییلی علاقه شدیدی به رقص ??داشتم.. همیشه در حال رقص بودم!
مامانم میگفت یه روز خوابیده بودی, یدفعه دیدم بلتد, شدی داری میلرزونی ?هووووو هوووو ??..میگفت هرچی صدات کردم دیدم واقعا خوابی.. دستتو گرفتم خوابوندمت ??
یبارم توی عقد بودم خواب دیدم یه پسره روبه روم وایساده بود اسمشم حامد بود داشت میرفت ک صداش زدم
حااااامد حاااامد نرووو توروخدا.. حاااامد ..
یدفعه دیدم شوهرم یقمو گرفته داره فحشم میده ?به همین سوی چراغ قسم
ولم نمیکرد, میگفت حامد کیه ها؟؟! هرچی میگفتم بابا بخدا خواب, دیدم میگفت ن کیه؟! چرا صداش زدی ??
حالا ایتا به کنار بگو چجوری با چشمای بسته میرقصیدی ??
شماهم خاطره ی اینجوری دارین بتعریفین شاد شیم ?
به بچه ام فکر میکنم، به حس بارداری، حس شیرین شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت، حس نفس کشیدن های ریزریزش توبغلم.. خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم و با خودم میگم خدایا یعنی میشه منم بچه ی خودمو ببینم ! یک اتفاق هایی که طبیعی ترین چیزهای زندگیه، واسه ما شده حسرت که آیا بهش میرسیم یا نه.. حس و حالم برای خیلیاتون غریب نیست، دلم یه حس و حال خوب میخواد.. دعا کنین منم طعم مادر شدنو بچشم ♥