شعر در مورد اغوش یار
نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 26 آبان 1399 ساعت 00:57
شعر در مورد آغوش
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آغوش برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
حرف نزن فقط محکم در آغوشم بگیر مثل آب، آهن گداخته را …
شعر در مورد آغوش
دلم آغوش میخواهد کمی گرم و کمی تب دار
کمی با من مدارا کن دلم را از زمین بردار
شعر در مورد آغوش یار
مشـق ِ بیآغوش ِ بیتکرار ِ انـدام ِ ظریف ِ خویش را
در ترجمانیْ خیسْ از چشمـان ِ بیــدار ِ دلـمْ تکـرار کـن
تا بریل ِ سـخت ِ عریان ِ تن ِ سردتْ به آغوشیْ برای ِ زیستنْ تبدیل گردد..
شعر در مورد آغوش عشق
آدم ها حق دارند آغوشی داشته باشند
که وقتی بغض داشت خفه شان می کرد بهش پناه ببرند
و ایمان داشته باشند تا وقتی که آنجا هستند دست هیچ غمی بهشان نمی رسد . . .
شعر در مورد آغوش گرفتن
آغوش تو آدم را پرنده می کند، دشت بزرگ!
آغوش تو مرا بلند پروازتر می کند…
شعر در مورد آغوش مادر
مثل یک شعر
مرا تنگ در آغوش بگیر
که هوای غزلم
سخت شبیه تن توست…
شعر در مورد اغوش تو
دلم آغوش میخواهد کنارش یک دوتا بوسه دو تا قطاب ترد و تازه و مرغوب از بازار
شعر در مورد هم آغوشی
یک عـُمر، با در آغوشگرفتن ِ زانوهای ِ خستهام
شب ِ بـابـونــهای ِ آغوشت را بازسازی کردهام
و شاعرانه تو را در واژگانم آراستهام و در خیـالْ زیستـهام
در بستـریْ به پروانههای ِ خشکیدهْ آزین شده
با صداییْ به لالایی ِ جیرجیرکهای ِ نامرئیْ ماننده
که لای تور توریهای روسری ِ بجا ماندهاتْ شکنجه میخوانند
و عـزای ِ نبودنت را در مرثیهای غریبانه، آرشهوارْ به سینه میزنند..
شعر عاشقانه درمورد آغوش
مرا بسپار در آغوشت
برای همیشه
آغوش تو هر بارکه در برم میگیرد
باشکوه ترین لحظه زندگیم را تجربه میکنم…
شعر زیبا در مورد آغوش
چه احوال خوبی ست
مثل پیراهنت
اسیر آغوش تو باشم
شعر درباره آغوش
دلم آغوش میخواهد پراز احساس دل بستن
پراز سلول زندانی پراز آزادی بسیارپ
راز ماندن پراز خواندن پراز شیرینی افشاندن
پراز اصرار بوسیدن پراز ناز و پراز انکار
پراز ماسه پراز دریا پری واره پری سیم
اپراز آبی پراز ماهی یکی مست و یکی هشیار
شعر درباره آغوش یار
تو را تمام نمیکنم در این واژگان خیس
تو بیانتهای ناموس منــی
تو را بیصبرانه انتظار میکشم
بی ریــا تــا شـاه دخـت سرزمین أمن آغوشم شـَوی..
شعر درباره اغوش گرفتن
تب کرده ام از گرمای آغوش تو
هنگامی که دستانت رابر روی تنم و گرمای نفست را بر گردنم حس میکنم
و خیس عرق میشوم ازشرم بودنت …
شعر درباره آغوش مادر
من تمام شهرهای ویران شده ام
سربازهای بسیاری
در چشم هایم شکست خورده اند
و آغوش تو
تنها جای دنیاست
که هنوز دوستش دارم.
برای کسی که نمیشود او را خواست
نمیشود او را داشت
فقط میشود سخت برای او دلتنگ شد
و درحسرت آغوشش سوخت
شعری درمورد آغوش تو
دلم آغوش میخواهد ، فقط از نوع شیرازی
کمی تا قسمتی عاشق،کمی تا قسمتی تب دار
دلم بی تاب چشمانت ، غزل بانو ، غزل خوانت
بیا این گوی و میدانت ، دلم را از زمین بردار
شعر درباره آغوش تو
تنت بوی تندموج و شن های دریا را میدهد
وقتی که غرق در آغوشت میشوم …
شعر درباره هم آغوشی
آغوش که می گشایی
پریان قصه
غبطه می خورند
به بوسه هایی که
به ابریشم تنم می نشانی.
شعر عاشقانه درباره آغوش
دلم دریای اتیشه دارم می سوزم از این تب
تو آغوش یکی دیگه چرا تو فکرتم هر شب
توهم شاید شبیه من گرفتاری و بی تابی
تو آغوش یکی دیگه به یاد من نمی خوابی
اشعار زیبا در مورد آغوش
آغوش گرم تـــــو
مهر باطلی ست بر همه ی سردی های روزگار . .
شعر زیبا درباره آغوش
در آغـــوشم که میگیری حلقه ی دستانت به دور کمرم حلقه ای ست از جنس “نیاز” . . .
و “ناز” من این چشمانم است که با هر پلک زدن تو را هوایی میکند . . . !
شعر درباره آغوش عشق
وقتی دلم از دوری آغوش تو تنگ است
هر دکمه ی پیراهنت انگیزه جنگ است
شعر درباره آغوش خدا
من “کوهی” از دردم
بـــیا مرا در آغــوش بـــگیر
بــگذار
تـــمام غم هایم در عــظمت آغوشت “کاه” شـــود… !
شعر درباره آغوش گرم
تن زده ام آغوشت را
چقدر به من می آید
رنگش
جنسش
و اندازه اش
که به قد تمام بی کسی هایم
بر دلم نشسته است!!
شعری درباره آغوش
از عجایب عشق: تنها همان آغوشی آرامت میکند که دلت را به درد می آورد.
شعر آغوش
دو قلب دارم
یکی در طرف چپ و دیگری در طرف راست
آغوشت را تنگ تر کن
من این تن ، دو قلب را دوست دارم !
شعر آغوش تو
وقتى در آغوشم آرام میگرفت…
چشمانش را میبست…
نمیدانم از احساسش بود…
یا خود را در آغوش دیگرى تصور میکرد!!!
جملات عاشقانه انگلیسی با ترجمه ی فارسی
I wish i was ur blanket,i wish i was ur bed, i wish i was ur pillow
underneath ur head,i wanna b around u,
i wanna hold u tight, & b the lucky person
who kisses u goodnite
کاش میشد من پتوی تو بودم، کاش میشد توی تخت تو بودم
آرزو داشتم که بالش تو باشم، زیر سرت باشم
میخوام همیشه اطراف تو باشم، میخوام تورو محکم در آغوش بگیرم،
دلم میخواد من همون شخص خوش شانسی باشم که میبوستت و بهت شب بخیر میگه
شعر زیبا در مورد آغوش
دوست دارم تا شبی مهمان آغوشت شوم
یا که همچون حلقه ای آویزه ی گوشت شوم
دوست دارم درحضور خلوت تو یک شبی
دستهایت را بگیرم ، دوش در دوشت شوم
دوست دارم کز لب عشق تو از شب تا سحر
دلبرانه از شراب بوسه ام نوشت شوم
در خیالم سرمه ای بر چشم زیبایت زنم
مست می از ساغر چشمان منقوشت شوم
خواهم امشب با نوازشهای تو دیوانه وار
یک بغل رویا بسازم ، مست و مدهوشت شوم
هر شبی با یاد تو من غرق رویا می شوم
در تب آغوش تو خواهم که تن پوشت شوم
شعر آغوش و بوسه
هوا هر چقدر هم زمستان باشد
مهم نیست ،
آغوش تو تابستانِ من است . . .
شعر آغوش گرم
حسود نیستم…
اما گاهی بدجور حسودی میکنم به آن هایی که
شب ها در آغوش خـــیالی یکدیگر به خواب می روند…
شعر آغوش عشق
عاقبت یک روز که نزدیک است ،
از دنیایی که در آن بی تو مرده ام زنده خواهم شد ،
به سویت خواهم دوید و تا ابد در آغوشت جان خواهم داد !
شعر آغوش مادر
زیــباترین معــاشقه , آغوش است…
زمانی که عاشق تمام معشوق را در برمیگیرد…!
شعر آغوشت
میروم تا در آغوش خاک قرار گیرم ،
و تمام خاطراتمان را به خاک بسپارم
چون دیگر بعد تو پناهی بهتر از آغوش خاک ندارم . . .
شعر آغوش یار
تو را نه عاشقانه
نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه؛
که تو را عادلانه
در آغوش می کشم…
عدل مگر نه آن است که
هر چیز سر جای خودش باشد؟
شعر آغوشتو به غیر من
من ، مسئله ای ساده هستم ، حل می شوم …
روزی در آغوشت !
شعر آغوش تو را می خواهم
آغــوشت بوی تلخ که هیچ , بوی غرور میدهد !
و چه لذت بخش است که ریه هایم از عطر مردانگی ات پر شود . . . !
شعر در آغوش تو میمیرم
عجیب نیست که پلنگ جفت آهوست
گیلاس مست می کند و برف داغ است
در کشور آغوش تو حتی عجیب نیست که
روز و شب بهم برسند و صبح تا ابد پشت در یک اتاق منتظر بماند !
شعر در آغوش تو
قــفل دستانت را بـــگشا
آنقدر خسیس مــباش !
فقط کمی آغوش میخواهم همین . . .
شعر نو آغوش تو
بــودن در آغــوش دیـگـری جـز تـو مــرا بــه جـنـون مـی کـشـانــد …
مـن فـقـط بـه عـطـر تـن تـو عـادت دارم …
شعر گرمای آغوش تو
بیا
مرا آغوش باش
و به اندازه ی
تمام دوستت دارم هایی که بدهکاری
به خود بچسبان
شعر عاشقانه آغوش تو
آغوش تو چون محرم راز دگری بود پیوند دل از عشق تو ببریدم و رفتم
شعر آغوش گرم تو
حال من خوب است اما عالی می شوم
وقتی که تو با نگرانی در آغوشم می گیری و می گویی
نه عزیز من ، تو خوب نیستی
شعر عاشقانه آغوش و بوسه
آشیانه ای بی جانم!
بهار را
هر بار
از به آغوش کشیدنت می فهمم
پرستوی من.
شعر اغوش بوسه
گاهی اوقات آنقدر دلــت گرفته و آنقدر خــسته ای که مـــحتاج یـــک آغوش میشوی . . . حتی یک آغوش خیـــالی . . .
شعر لب و بوسه و آغوش
ﺗﻤﺎﻡ ِ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺗﻨﻢ ﺭﺍ
بکش ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ…
ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﻃﺎﻗﺖ ﯾﮏ ﭘﯿﺮﻫﻦ
ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ..!
شعر اغوش گرمت
“بیــا بــغــلم”
به راستی چه سحر و جادویی ست در این دو کلمه ؟
که شنیدنش در اوج غم ها عجیب آدم را آرام میکند . .
شعر آغوش گرم مادر
آغــــوش دریایی خــود را باز کن
تا شبـــی در آغوشــت سر کنم
و در امــواج تــو سرگردان شوم
تا به ساحـــل آرامــش برسم
شعر گرمای آغوش
دیگر بالش هم
آغـــوش مرا دوست ندارد…
این را از گل های پژمرده شده ی روی لباسش فهمیدم…
شعر در مورد اغوش گرم
ﺩﺭ ﺁﻏـــــــوش ﺑﮕﯿﺮم
ﭼﻮﻥ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻢ ﺭﺍ
ﻭ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻓﺼﻞ ﻫﺎ ﺩﻭﺭﯼ …
شعر گرمی آغوش
چه باشکوه است
وقتی در آغوشت
لحظه ای چشم هایم را می بندم
و دنیا به احترام نفس هایمان
سکوت میکند …
شعر نو آغوش گرم
دریا که آغوش تــــو باشد
من شــناگری میشوم مبتدی!
مرا رهــا کن
بــگذار غرق شوم در این دریــای پــراحســاس…
شعر از آغوش گرم
دو قلب دارم
یکی در طرف چپ و دیگری در طرف راست
آغوشت را تنگ تر کن
من این تن ، دو قلب را دوست دارم !
شعر در آغوش عشق
تو دریایی و من موجی اسیرم…که می خواهم در آغوشت بمیرم… بیا دریای من آغوش بر کش…نمی خواهم جدا از تو بمیرم
شعر در مورد آغوش عشق
دلم میخواهد
ساعت ها فقط نگاه کنم
حرکت آرام نفس هایت را
وقتی که در آغوشم خفته ای …
شعر درباره آغوش مادر
چشمانم تو را دوست دارند، قلبم عاشق توست، آغوشم تو را می پرستد و آرزو دارد که تو را در خود پنهان نماید
شعر در مورد آغوش مادر
مدت هاست که هر شب و روز فقط این را می خورم
حسرت یک لحظه گرمای آغوشت …
شعر در آغوش مادر
به یاد داری
من بودم و تو
نفس به نفس
نگاه به نگاه
و طعم آغوشی که
مبتلایمان کردبه عاشقی …
آغوش مادر شعر نو
این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی …
کم می آورم، بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند، اما نه هر بازوانی، فقط حصار آغوش تو …
آغوشت شعر نو
عجب وسوسه انگیز است
وقتی که در گرمای تابستان
از عطش عشقت
به آغوشت پناه می برم …
شعر در آغوشت
گلرخان را میدهد تعلیم عاشق پروری گل که بلبل را در آغوش چمن میپرود
شعر عاشقانه آغوشت
دلم آغوشی می خواهد به وسعت بازوان تو …
شعر بوسه آغوشت
کم نامه ی خاموش برایم بفرست / از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه می شوم در این “تنهایی” / لطفا کمی آغوش برایم بفرست
شعر آغوش یار
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
شعر درباره آغوش یار
کو طالعی که تنگ در آغوش آرمت؟ یا: طاقتی که دست ز دامن بدارمت
شعری برای اغوش یار
آمــــــــــد سحرم بتم در آغوش افکنده کمند زلف بر دوش
شعر کجاست ای یار آغوش تو
به هیچ حیله در آغوش من نمیآیی مگر تو را ز نسیم بهار ساختهاند
شعر در مورد تنهایی و باران
کم نامه ی خاموش برایم بفرست
از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه می شوم در این تنهایی
لطفا کمی آغوش برایم بفرست