داک
doc.fileon.ir

خاطرات یواشکی نامزدی

نویسنده : سمانه KZ | زمان انتشار : 16 مرداد 1400 ساعت 02:07

1959 دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

بیاین از خاطرات شیرین و دلنشین یا حتی خنده دار دوره نامزدی که یواشکی بودنو کسی خبر نداره بگین صبحتونو با فکرای شیرین شروع کنین

1zahrabanoo

عضویت: 1397/06/27

تعداد پست: 7604

شما شروع کن بقیه هم میان

خدا جونم اسمت چه برکتی داره?

دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

اینجا کسی میدونه چطور میتونم اسم مستعارمو عوض کنم؟ واقعا دیگه خسته شدم

دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

ما انقدر فضول دور و برمون بوده که حسرتش به دلم مونده

با خیال راحت سیسمونی کودک خودتون رو  از کیکابو ,برند برتر اروپایی بخرید

(کیکابو ,برند برتر اروپایی بخرید)

دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

ای کاش برمی گشتیم به اون روزا

1965 naffasam

عضویت: 1397/05/17

تعداد پست: 507

دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

اون موقع ها که پدرم مخالف بود یه شب اومد خونمون بهم زنگ زد گفت بیا دم پنجره منم رفتم دیدم با یه شاخه گل داره دست تکون میده 

خدارو شکر بابام راضی شدا

aki1364

عضویت: 1397/01/25

تعداد پست: 919

ما خیلی خاطره داشتیم اما قابل پخش نیست ?

اگه به من باشه ستاره های آسمونو براش میکنم فرش زیر پاش ?

دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

ما خیلی خاطره داشتیم اما قابل پخش نیست ?

1967 دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

تازه یه رمان خوندم میگم داستانای توی رمانا همشون واقعیه؟

گنgandumدم

عضویت: 1397/08/04

تعداد پست: 2375

????همین الان دور از چشم جقله خانمون نامزدبازی کردیم رفت سرکار

خدایاشکرت که هر روز سه اتفاق عالی برام میفته??خدایاشکرت که لیزر کردم?????????خدایاشکرت دندونامو خوشگل کردم??????خدایاشکرت ک ب لطف خودت سه جفت کفش گرون باسه جفت کیف ستش که مارک و گرون هستن خریدم??خدایاشکرت که میکرونید لینگ انجام دادم??خدایاشکرت که به لطف خودت یک شغل عالی که عاشقشم پیدا کردم با درآمد عالی???????خدایاشکرت که به لطف خودت ماشین خریدم و گواهینامه گرفتم????????????خدایاشکرت که به لطف خودت خونه خریدم عااالی??

دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

آخه همه چی گل و بلبله و آخرشم به خوشی و خوبی تموم میشه اون وسطم یه جریانای تکراری هم اتفاق می افته

نگین_

عضویت: 1396/03/13

تعداد پست: 2161

نامزدي يا دوستي؟ما دوست بوديم ي بار رفتم خونشون چند دقيقه كه گذشت صداي در اومد كليييي ترسيدم كه فلاني مگه قرار نبود تنها باشيم و كيه و چيه و اونم بدتر از من رنگش پريده بود يخ زده بود دستاش ميلرزيد... بعد در اتاق باز شد و برادرش بود اولش بيچاره خجالت كشيد درو بست بعد انگار تازه متوجه شده باشه با عصبانيت اومد تو و با شوهرم دعوا كرد و منم زدم زير گريه ...خلاصه گذشت اونم به كسي نگفت 

خداجون شكرت به خاطر همه خوبي هات?❤️

مهریزان

عضویت: 1397/02/05

تعداد پست: 1667

ما وقتی نامزد بودیم. ظهر بود فقط مادرشوهرم خونه بود و خواب بود.نامزدم گفت بیا بریم اتاق من دراز بکشیم.منم دوست نداشتم کلا خونه اونا بریم تنهایی خلوت کنیم. اما نامزدم اصرار کرد و رفتیم.دراز کشیده بودیم.یهو نامزدم پرید روم?اومد بوسم کنه. یهو دیدم از پنجره اتاقش که به حیاط میخورد دوتا چشم داره نگاهمون میکنه.دختر عمه شوهرم معل م نبود از کجا پیداش شده بود اومده بود پشت پنجره.دخترعمش البته کوچیک بود. ۸ ساله اینا.ولی از اون زبلا بود‌ منم هنگ کرده بودم همونطوری زیر نامزدم چند ثانیه نگاش میکردم و یهو مثل جنیا پرت کردم نامزدمو اونور

1976 دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

????همین الان دور از چشم جقله خانمون نامزدبازی کردیم رفت سرکار

دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

نامزدي يا دوستي؟ما دوست بوديم ي بار رفتم خونشون چند دقيقه كه گذشت صداي در اومد كليييي ترسيدم كه فلان ...

هر دو میشه گلم

بقیه خبر از دوستیتون نداشتن؟

دلخراش

مدیر استارتر

عضویت: 1397/10/25

تعداد پست: 963

ما وقتی نامزد بودیم. ظهر بود فقط مادرشوهرم خونه بود و خواب بود.نامزدم گفت بیا بریم اتاق من دراز بکشی ...

وای چقدر زیادن ازین زبلا تو ی فامیلاس ما

نفس بکشی میگن یارو الآن نفس کشید

نگین_

عضویت: 1396/03/13

تعداد پست: 2161

هر دو میشه گلم بقیه خبر از دوستیتون نداشتن؟

نه عزيزم فقط يكي از خواهراش اونم فكر ميكرد در حد زنگ و اس ام اس با هم در ارتباطيم

خداجون شكرت به خاطر همه خوبي هات?❤️

مهریزان

عضویت: 1397/02/05

تعداد پست: 1667

یه بارم دم درما تو ماشین بودیم اومد منو بزاره خونمون.دیر وقت بود ساعت ۱۲ شب اینا.کسی هم تو خیابون نبود.لب گرفت تو ماشبن ازم.بعد یهو یکی از سرکوچه اومد تو.قشنگ ما رو دید.سوپرمارکت محلمون بود?واسه جی میخواست بیاد مغازش اونوقت شب نمیدونم.

1718

ارسال نظر شما

این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست در حال شمارش افراد آنلاین