سوتی های شب جمعه
نویسنده : علیرضا | زمان انتشار : 24 خرداد 1400 ساعت 07:33
عضویت: 1396/07/12
تعداد پست: 4285
یه بار تازه ازدواج کرده بودم خواهرشوهرم زایمان کرده بود بچش پسربود من کم حرف وخجالتی بودم اصولا خواه ...
عضویت: 1396/09/27
تعداد پست: 989
خخخخ نه جدی چی بگم چون نرفتم قبلا نمیدونم میترسم سوتی بدم
همین بخدا.... فقط بگو تولده و انتظاراتتو بگو،هزینه سرویس که میگیرن حتما،جاها هم متفاوته خب قیمت دقیق ندارم
عضویت: 1393/05/13
تعداد پست: 6087
یه بارم لب پنجره بودم داشتم بیرون نگاه میکردم دوتا خانم دعوای شدیدی میکردن سروصدا شوهرم توهال بود گفت صدای چبه گفتم هیچی خواستم بگم گیس گیس کشیه بیاببین دهنم نچرخیدگفتم کس کس کشیه اونم پنجره باز صدام رفت بیرون اصلا اهل زدن این حرفها نیستم بیچاره شوهرم به رووم نیاورد
خدایا ما را ان ده که ان به مگذار مارو به که و مه
لیست بهترین پزشکان متخصص و فوق تخصص
متخصص زنان و زایمان
متخصص قلب و عروق
متخصص مغز و اعصاب
متخصص گوش و حلق و بینی
متخصص پوست
متخصص ارتوپدی
متخصص کلیه و مجاری اداری
متخصص گوارش
و ...
عضویت: 1396/09/27
تعداد پست: 989
بابا چرا حرف تو دهنتون نمی چرخه....???????
ترکیدم که??????
مدیر استارتر
عضویت: 1396/04/15
تعداد پست: 337
من خوارم زمان که ازدواج بکنه ۶ ساله بودم بعد دو تا برادرم بودن روز که میخواستن تو اتاق برن حرف بزنن بابام از اول مجلس گفته بود ما سه تا شرا نباشیم اقا مام تو اتاق تو کمد دیواری قایم شدیم موندیم موندیم تا اومدن حرف بزنن اینا داشتن حرف میزدن داداشم شیرینی که من دستم بود که بعد بخورم دید یهو داشتیم بی صدا کش مکش میکردیم در باز شد سه تا افتادیم تو وسط جا بشقاب میوه جاتون خالی بعد مراسم من که خودمو زدم بخواب داداشا تا جا ممکن کتک خوردن و خواهرم اشک میریخت ????
1258
عضویت: 1393/05/13
تعداد پست: 6087
من عاشق اش رشته هستم چندهفته پیش رفتیم یه جایی نذری بود یاخیراتی نمیدونم داشتن اش میدادن منم اولین نفر بودم میدونستم شوهرم دیربجنبه شلوغ میشه بهش نمیرسه منم خواستم دوکاسه بخورم تارسیدم دم قابلمه دادزدم حسسسسسن بیا حسسسن باتوام میگم بیا شوهرم توماشین نمیشنوه دوباره حسسسسن مگه نمیگم بیا کارت دارم طرف که داشت اش میداد گفت ول حسن کن بیجاره رو بیا اینم یه کاسه دیگه اش
خدایا ما را ان ده که ان به مگذار مارو به که و مه
مدیر استارتر
عضویت: 1396/04/15
تعداد پست: 337
یه بارم لب پنجره بودم داشتم بیرون نگاه میکردم دوتا خانم دعوای شدیدی میکردن سروصدا شوهرم توهال بود گف ...
عضویت: 1396/09/27
تعداد پست: 989
من عاشق اش رشته هستم چندهفته پیش رفتیم یه جایی نذری بود یاخیراتی نمیدونم داشتن اش میدادن منم اولین ن ...
طفلکی آقا حسن.... هیچ وقت زندگیش تکراری نمیشه ???
عضویت: 1393/05/13
تعداد پست: 6087
متاسفانه سوتی لفظی ضایع ترین سوتی که من عصبی میشم
خدایا ما را ان ده که ان به مگذار مارو به که و مه
عضویت: 1393/05/13
تعداد پست: 6087
طفلکی آقا حسن.... هیچ وقت زندگیش تکراری نمیشه ???
حسن گفت چته چی شده گفتم هیچی گفت وارد شدی دوتا دوتا میگیری نمیدونه ابروش پیش مردغریبه بردم خخخ
خدایا ما را ان ده که ان به مگذار مارو به که و مه
1221
عضویت: 1396/10/05
تعداد پست: 1404
خخخخخ
من روز عقدم ساعت ایکس عقد محضری داشتیم.ساعت 10 رفتیم با همسرم بیرون صبحونه خوردیم.بعدش رفتیم بازار تازه برام تاج خریدیم.بعدش شاد و شنگول رفتیم ارایشگاه اصلاح کرد.یهو تو دلم گفتم واااای همسرم منتظرمه برم پیشش بریم دور دور.رفتیم دوباره بازار برام کفش بخریم.خخخخخخ.یهو زنگ زدن گفتن کجایین 40 دقیق دیگه مراسمه.گفتم اوا من کارام مونده.رفتم ارایشگاه قبول نکرد گفت چرا پاشدی رفتی.خخخخ.منم برگشتم خونه و خودم ارایش کردم.و بازم شنگول رفتیم محضر دیدیم همههههههه نشستن اونج باتعجب از شنگولی ما.و بهمین راحتی ما عقد کردیم.خخخخخ.بدون خرید کفش و شنل و این چیزا.ولی خیلی عروس قشنگ و شادی بودم.ولی همه حرص میخوردن.
درستشم اینه.خخخخ
خواهش میکنم پیام نفرستین.
عضویت: 1396/09/27
تعداد پست: 989
من عاشق اش رشته هستم چندهفته پیش رفتیم یه جایی نذری بود یاخیراتی نمیدونم داشتن اش میدادن منم اولین ن ...
ببخشید تورو خدا... می خواستم پستتو واسه همسرم بخونم اونقدر خندیدم که نفهمید آخر دادم خوند ناراحت نشی توروخدا.... اونم کلی خندید میگه بیچاره حسن آقا
عضویت: 1393/05/13
تعداد پست: 6087
ببخشید تورو خدا... می خواستم پستتو واسه همسرم بخونم اونقدر خندیدم که نفهمی آخر دادم خوند ناراحت نشی ...
نه حسن که هرجا اش بدن اصلا واینمیسته میدونه ابروریزیم خخخ
خدایا ما را ان ده که ان به مگذار مارو به که و مه
عضویت: 1393/05/13
تعداد پست: 6087
یه بار رفتیم بهشت زهرا داشتن خیراتی میدادن منم گفتم حتما اش بدوبدو پیاده شدم هنوز ماشین ترمز نکرده بودشوهرم گفت صبرکن هی ماشین وایسه گفتم نه گشنمه حرف نزن گفت برو منم میام برات میگیرم من توصف اون نمیومد چشم غره اخم چرا نمیای شوهرم باعصبانیت اومد دیدم عدسی میدن منم متنفر ازصف اومدم بیرون گفت چیه گفتم عدسی اوییی اونم گفت اه اینهمه عجله کردی بایدبگیری بخوری ول نمیکرد به زور عدسی دادبه خوردم
خدایا ما را ان ده که ان به مگذار مارو به که و مه
عضویت: 1396/03/15
تعداد پست: 702
وااای بچه ها.منچیبگم
شب اول ک رفته بودمخونه نامزدم گف شب بمون صبح خودممیبرمت دانشگاه..خلاصه با کلی استرس و دلهره رفتیم تو اتاق ک بخوابیم..منکه داشتم سکته رو میزدم.نزدیک ک شد سیستم بدنم قاطیکرده بود بدنم بخاری بود و پاهامیخچال..شوهرمم دید اینجوریم ترسید بنده خدا ی متر فاصله گرف..معلومنیس قبلش چبرنامه ها واسمریخته بوده.خخخ
هر وقت قهرمیکنم ازش اونجوریمیخوابممیگه بازمث شب اول خوابیدیااا
الهم صل علی محمد و اله محمد.
1257
مدیر استارتر
عضویت: 1396/04/15
تعداد پست: 337
خخخخخ من روز عقدم ساعت ایکس عقد محضری داشتیم.ساعت 10 رفتیم با همسرم بیرون صبحونه خوردیم.بعدش رفتیم ...
ناراحت نشی ها منظورم بعد خاطره میشه
عضویت: 1396/10/05
تعداد پست: 1404
و روز بله برونمو بگم.
من تو اتاقم یخچال کوچیک داشتم.چون درس میخوندم یخچال داشتم که اب و میوه توش بزارم.بعد روز بله برون من تو اتاق که بودم.تا صدام بزنن.یهو تو اینه نگاه کردم دیدم.وای نه این شال خوب نیست.شالمو عوض کردم.بعد شال قبلیو اشتباهی گذاشتم تو یخجال.اخه یخچال و کمد دیواری هم سطح بودن.بعدشم رفتم و اینا.بعدکه خواستیم بریم رستوران.اومدم دوباره همون شالو بپوشم.در اتاقم باز قشنگ خانواده همسر و خودهمسرم روبرو.رفتم دوباره ازتویخچال دراوردم پوشیدم یهو گفتم واااااا چه سرد شده.بعد یه ان فهمیدم چه سوتی دادم.
البته بروم نیاوردن
خواهش میکنم پیام نفرستین.
مدیر استارتر
عضویت: 1396/04/15
تعداد پست: 337
وااای بچه ها.منچیبگم شب اول ک رفته بودمخونه نامزدم گف شب بمون صبح خودممیبرمت دانشگاه..خلاصه با ...
اخخخی چه باحال من تجربه ندارم ما فردا عقدمون خونه خودمون اومدیم به قصد کشت رابطه داشتیم ?????
عضویت: 1396/09/27
تعداد پست: 989
اخخخی چه باحال من تجربه ندارم ما فردا عقدمون خونه خودمون اومدیم به قصد کشت رابطه داشتیم ...
ما هم دوران دوستی داشتیم عقد و عروسیمون یکی بود یه راست رفتیم سرزندگی
مدیر استارتر
عضویت: 1396/04/15
تعداد پست: 337
ما هم دوران دوستی داشتیم عقد و عروسیمون یکی بود یه راست رفتیم سرزندگی
ما از مراسم خاستگاری تا خونه سه هفته