داک
doc.fileon.ir

معنی کلمه ملیح به عربی

نویسنده : رضا قربانی | زمان انتشار : 24 اسفند 1399 ساعت 17:29

98 1523 100 1

/malih/


مترادف ملیح

: باملاحت، بانمک، ملیحه، نمکین، گندمگون، گیرا، خوشگل، دل ربا، زیبا، قشنگ ، خوش آیند، دل نشین، دوست داشتنی


متضاد ملیح

: زشت، بدگل


برابر پارسی

: بانمک


معنی ملیح در لغت نامه دهخدا

ملیح. [ م َ ] (ع ص ) رجل ملیح ؛ مردی شیرین. ج ، مِلاح ، اَملاح. (مهذب الاسماء). مرد خوب صورت. (ناظم الاطباء). خوب صورت. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارای ملاحت. تأنیث آن ملیحة. ج ، ملاح ، املاح. (از اقرب الموارد). || قبره. کاکلی. (از دزی ج 1 ص 7).
- ابوالملیح ؛ قبره و چکاوک. (ناظم الاطباء).
|| آب نمکین. (منتهی الارب ) (آنندراج ): ماء ملیح ؛آب نمکین. ج ، ملاح ، املاح. (ناظم الاطباء). ضد عذب. (اقرب الموارد). || سمک ملیح ؛ ماهی شور. (مهذب الاسماء). ماهی نمک زده. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماهی نمک سود. (ناظم الاطباء). ماهی نمک سود، یعنی قدیده شده. (از اقرب الموارد). || قلیب ملیح ؛ چاه آب شور. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نمکین. نمک دار. (ازناظم الاطباء). نمکین. (غیاث ). باملاحت. بانمک. مجازاً شیرین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پیر... به زبان فصیح و بیان ملیح این ابیات انشاد فرمود. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 191). زبان را به الفاظ ملیح و سخنهای فصیح بگشاد، چنانکه همگنان متحیر ماندند. (تاریخ غازان ص 4).
- ملیح الکلام ؛ فصیح و زبان آور. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب بعد شود.
- ملیح المحاوره ؛ خوش بیان. شیرین سخن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ترکیب قبل شود.
|| مجازاً ضد صبیح که سفیدلون باشد. (غیاث ). گندمگون. || زیبا. خوب صورت. مطبوع و خوشنما و خوش آیند. (از ناظم الاطباء) :
آخر نه گناهی است که من کردم و بس
منظور ملیح دوست دارد همه کس.

سعدی.

- ملیح المنظر ؛ خوش نما. خوش منظر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): علیها هدب ذهبی اللون ملیح المنظر. (ابن البیطار یادداشت ایضاً).
- ملیح صورت ؛ خوب صورت. زیبا. جمیل : در هر ناحیتی و ولایتی چیزی بود بدان ناحیت و ولایت منسوب ،گویند حکمای یونان ، و زرگران شهر حران... ملیح صورتان بخارا، زیرکان و نقاشان چین... (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 28).
ملیح. [ ] (اِ) نوعی از عوسج است بزرگ برگ و سرخ. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).

معنی ملیح به فارسی

ملیح

نمکین، نمک دار، گندمگون، خوب صورت
( صفت ) ۱ - نمک دار شور . ۲ - دارای ملاحت نمکین با نمک : [ کان نمک رسید هین گر تو ملیح و عاشقی کاس ستان و کاسه ده شور گزین نه شوربا ] ( دیوان کبیر ۳ ) ۳۶ : ۱ - گندمگون . ۴ - خوشگل خوب روی جمع : ملاح .
نوعی از عوسج تاست بزرگ برگ و سرخ

مولانا بدیع پسر ملا محمد شریف از شاعران قرن یازدهم هجری و از ملازمان عبد العزیز خان حاکم بخارا بوده است .

آنکه گفتار وی مطبوع و خوش آیند باشد .

صبیح مدینی محدث وثقه است

حشو لوزینه حشوی که معنی نیافزاید لیکن در عذوبت بیافزاید

معشوقه سیاه چرده


معنی ملیح در فرهنگ معین

ملیح

(مَ) [ ع . ] (ص .) ۱ - نمکین ، نمک دار. ۲ - دارای

معنی ملیح در فرهنگ فارسی عمید

ملیح

۱. نمک دار.
۲. گندمگون، خوب صورت، نمکین.

معنی ملیح به انگلیسی

graceful (صفت)

دلپذیر ، مطبوع ، خوش ریخت ، فرخ ، برازنده ، ظریف ، ملیح

sugary (صفت)

شیرین ، قندی ، ملیح ، شیرین زبان ، شکری ، قنددار

melodic (صفت)

دلپذیر ، خوش اهنگ ، ملیح ، خوش نوا ، خوش هوا ، دارای ملودی

tuneful (صفت)

شیرین ، خوش اهنگ ، ملیح ، خوش الحان

dulcet (صفت)

شیرین ، خوش اهنگ ، ملیح

mellifluous (صفت)

شیرین ، ملیح ، خوش زبان ، عسلی ، عسل دار ، خوش صحبت ، خوش هوا

melodious (صفت)

دلپذیر ، ملیح ، خوش نوا ، دارای ملودی

ملیح را به اشتراک بگذارید

معنی یا پیشنهاد شما

واژه

نام شما

رایانامه

معنی یا پیشنهاد شما


نام نویسی

  |  

ورود

کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته

پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته

عبارات و کلمات کلیدی مرتبط

• معنی ملیح در جدول   • معنی لبخند ملیح   • ملیح درحل جدول   • مطیع جدول   • متضاد ملیح   • معنی سرباز ویژه   • مترادف ملیح   • ضد ملیح   • مفهوم ملیح   • تعریف ملیح   • معرفی ملیح   • ملیح چیست   • ملیح یعنی چی   • ملیح یعنی چه  

توضیحات دیگر


کلمه : ملیح
اشتباه تایپی : lgdp
آوا : malih
نقش : صفت
عکس ملیح : در گوگل

آیا معنی

ملیح

مناسب بود ؟    

    ( امتیاز : 98% )