شعر نو بلند عاشقانه
نویسنده : رضا قربانی | زمان انتشار : 18 آبان 1399 ساعت 09:23
در ادامه این مقاله مجموعه ای از زیباترین شعر های عاشقانه شاد و غمگین بلند از شاعران مشهور ایرانی برای همسر و یار و معشوق دلبر ارائه شده است. با پرشین استار همراه باشید؛
شعر بلند عاشقانه
پر از شعرم ولی بی تو، زبان واژه لالست و…
نمی دانی که بعد از تو، دل من در چه حال است و…
تو هم یک آدم ساده، تو هم یک مرد معمولی
چه شد من عاشقت گشتم؟! برایم یک سوال است و…
نه مثل لیلی و شیرین، نه مثل ویسم و عذرا…
که مرد من! به تو عشقم، به قرآن بی مثال است و…
شب من با خیال تو، پر از آرامش و رویا
به دور از این هیاهوها، به دور از قیل و قال است و…
تو تقدیر منی عشقم، تویی سهم من از دنیا
نشسته نقش عشق تو، به دل… در هر چه فال است و…
نباشی گفتن از فردا، نباشی شادی و خنده
و بودم در نبود تو، بکن باور محالست و…
خلاصه بی تو من هیچم، پر از اشکم، پر از گریه
پراز شعرم، ولی بی تو، زبان واژه لال است و …
******
شعر عاشقانه بلند برای معشوق
نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم …؟
من که خیلی سخت دل بستم ولی آیا تو هم …؟
عاشقت هستم خجالت می کشم از گفتنش
من حیا کردم دهان بستم ولی آیا تو هم …؟
لحظه ای افتاد چشمانت به چشمانم ولی ..
از نگاهت همچنان مستم ولی آیا تو هم …؟
سعی کردم تا نظر بازی کنم رویم نشد
حیف،من رویم نشد ، جَستم ولی آیا تو هم …؟
از زمین تا آسمان، از آسمان تا کهکشان …
زیرو رو کردم تو را جُستم ولی آیا تو هم …؟
کاش میشد قسمتم باشی تو ای حوّای من
من که رفتم ، آدمی پستم ولی آیا تو هم …؟
عاشقی از جنس مجنونم بیا لیلای من
من که مجنونی ازین دستم ولی آیا تو هم ..؟
نیستی پیشم ولی لیلای من این را بدان
نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم …
“رضا ایزدی”
******
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
“حافظ”
******
به تو که میرسم؛
مکث میکنم..
انگار در زیبایی ات
چیزی جا گذاشته ام
مثلا در صدایت… آرامش،
یا در چشم هایت… زندگی،
“نیما یوشیج”
******
شعر عاشقانه بلند از مولانا
گفتی مرا که چونی در روی ما نظر کن
گفتی خوشی تو بی ما زین طعنه ها گذر کن
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بیتو خوش نباشد، رو قصه دگر کن
گفتی ملول گشتم از عشق چند گویی
آن کس که نیست عاشق گو قصه مختصر کن
در آتشم، در آبم، چون محرمی نیابم
کنجی روم که یا رب، این تیغ را سپر کن
گستاخمان تو کردی، گفتی تو روز اول
حاجت بخواه از ما وز درد ما خبر کن
گفتی شدم پریشان، از مفلسی یاران
بگشا دو لب جهان را پردر و پرگهر کن
گفتی کمر به خدمت، بربند تو به حرمت
بگشا دو دست رحمت بر گرد من کمر کن
“مولانا”
******
شعر طولانی و بلند عاشقانه
با نگاهی که شب دوش اشارت کردی
به خدا بود و نبودم همه غارت کردی
آشکارا نتوان گفت چه کردی و چه بود
آن عبارت که تو پنهان به اشارت کردی
کعبهی گل همه را، کعبهی دل خاصان راست
کعبه سهل است، خدا را تو زیارت کردی
دلم آتشکدهی عشق و ز غم ویران بود
تو بت آتشکدهی عشق عمارت کردی
شعر و شور و دل دیوانه و آزادگیم
همه را بستهی زنجیر اسارت کردی
ابر من عابر آفاق نهان نومیدی
آشکارا تو ز امید عبارت کردی
کاش میشد بنویسم چه نوشتی با چشم
کاش میگفت عبارت چه اشارت کردی
نادر از هند نبرد، آنچه تو بردی ز دلم
که تو مهری و مهاری و مهارت کردی
دلم ایران و تو اسکندر طاییس اطوار
زدی و سوختی و کشتی و غارت کردی
“مهدی اخوان ثالث”
******
شعر عاشقانه بلند و شاد
نتا نت های مضرابی و با سنتور میرقصی
خودت ماهی و داری همچنان ماهور میرقصی
شلال مویت ابریشم، رسیده تا کمرگاهت
رها از پیله چون پروانه ای در نور میرقصی
عسل چشمی و شهبانوی کندوهای کوهستان
که شهدا شهد بین آنهمه زنبور میرقصی
نه تنها من که میگردد به دورت دامن چین چین
تو حق داری که این گونه به خود مغرور میرقصی
عروس شاه ماهی هایی و یک شب به شوق من
دل از دریا بریده، باله زیر تور میرقصی
شراب از منحنی طرح اندام تو میریزد
خمارم میکنی از بس که هی انگور میرقصی
شدم مشکوک از دست تناقض های رفتارت
تو که این قدر شیرینی چرا با شور میرقصی؟!
زبانم بند آمد از بلندای بلورینت
تتن تن عشوه میریزی تتن تن/بور میرقصی
بدون هیچ مرزی شد حسابم پاک پاکستان
چه خوش اقبالم از این که چنین لاهور میرقصی
تو شاید دختر بهرامی و بعد از هزاران سال
کمند افکن به طرح خط خطی گور میرقصی
شب بارانی و این سوی شیشه.. قهوه ات یخ کرد
تو آن سو همچنان بارانی و هاشور میرقصی
من اصلن هیچ، واژه واژه های این غزل هم هیچ
خودت آیا نمیلرزد دلت اینجور میرقصی؟
“شهراد میدری”
******
ای دو چشمانت رهی روشن
به سوی شهر زیبایی..
ای نگاهت باده ای در جام مینایی
آه، بشتاب..
ای لبت همرنگ خون لاله خوشرنگ صحرایی
ره بسی دور است..
لیک در پایان این ره،
قصر پر نور است..!
“فروغ فرخزاد”
******
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان
بس که به هجر میدهد عشق تو گوشمال من
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من
پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
میرسد و نمیرسد نوبت اتصال من
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند
هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من
برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد
فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من
چرخ شنید نالهام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره میکند آینه جمال من
“سعدی”
******
اشعار بلند عاشقانه
ترا دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم
تو دانی با دل غمخور شبت خوش باد من رفتم
اگر وصلت بگشت از من روا دارم روا دارم
گرفتم هجرت اندر بر شبت خوش باد من رفتم
ببردی نور روز و شب بدان زلف و رخ زیبا
زهی جادو زهی دلبر شبت خوش باد من رفتم
به چهره اصل ایمانی به زلفین مایهٔ کفری
ز جور هر دو آفتگر شبت خوش باد من رفتم
میان آتش و آبم ازین معنی مرا بینی
لبان خشک و چشم تر شبت خوش باد من رفتم
بدان راضی شدم جانا که از حالم خبر پرسی
ازین آخر بود کمتر شبت خوش باد من رفتم
“سنایی”
******
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد!
“مهدی اخوان ثالث”
******
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
“مهدی فرجی”
******
شعر نو بلند عاشقانه
برایم شعر بفرست
حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت
برای تو می گویند
می خواهم بدانم
دیگران که دچار تو می شوند
تا کجای شعر پیش می روند
تا کجای عشق؟
“افشین یداللهی”
******
تو با این لطف طبع و دلربایی
چنین سنگین دل و سرکش چرایی
به یک بار از جهان دل در تو بستم
ندانستم که پیمانم نپایی
شب تاریک هجرانم بفرسود
یکی از در درآی ای روشنایی
سری دارم مهیا بر کف دست
که در پایت فشانم چون درآیی
خطای محض باشد با تو گفتن
حدیث حسن خوبان خطایی
نگاری سخت محبوبی و مطبوع
ولیکن سست مهر و بیوفایی
دلا گر عاشقی دایم بر آن باش
که سختی بینی و جور آزمایی
و گر طاقت نداری جور مخدوم
برو سعدی که خدمت را نشایی
“سعدی”
******
گفتی که تو دیوانه و مجنون خویی
دیوانه توئی که عقل از من جویی
گفتی که چه بیشرم و چه آهن رویی
آیینه کند همیشه آهن رویی
“مولانا”
******
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی
ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
هشدار که آرامش ما را نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی
“علیرضا بدیع”
******
عاشقی یعنی همین یعنی حسودی می کنم
جز کنار من که بنشینی حسودی می کنم
چهره ای زیباتر از من را؟…زبانم لال..نه!
بر همان چشم و لب و بینی حسودی می کنم
جز لب من از لبان کودکی حتی اگر
بوسه ای کوچک که برچینی حسودی می کنم!
اخم در هم می کشم وقتی کنارم نیستی
باز با یک حس بدبینی حسودی می کنم
“الهام حق مراد خان”
******
متن و شعر بلند عاشقانه
با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد
با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد
از عشق من به هر سو در شهر گفتگوئی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد
دارد متاع عفت از چار سو خریدار
بازار خودفروشی این چار سو ندارد
جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم
رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد
گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب
عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد
خورشید روی من چون رخساره برفروزد
رخ برفروختن را خورشید رو ندارد
سوزن ز تیر مژگان وز تار زلف نخ کن
هر چند رخنه دل تاب رفو ندارد
او صبر خواهد از من بختی که من ندارم
من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد
با شهریار بیدل ساقی به سرگرانی است
چشمش مگر حریفان می در سبو ندارد
“شهریار”
******
شعر بلند عاشقانه انگلیسی
تو زیباترینِ موجودات هستی
تو جذاب ترینی!
تو دلرباترینی!
تو باهوش ترینی!
من هرگز کسی را به زیبایی و فریبندگی تو ندیده ام
تو دختری هستی که
داشتنش آرزوی هر مردی است
عزیزترینم!
دوستت دارم
و قلبم در عشق تو می سوزد
******
چشمانم را دوست دارم
هنگامی که تو به آن ها خیره می شوی
نامم را دوست دارم
هنگامی که تو آن را نجوا می کنی
قلبم را دوست دارم
هنگامی که تو عاشقش باشی
من زندگی ام را دوست دارم
زیرا تو بخشی از آن هستی
******
تو مانند یک ستاره وارد زندگی من شدی
و قلبم را سرشار از شادی کردی
من را از دردها رها کردی
و به من عشقی عطا کردی که با هیچ کس حس نکرده بودم
تو به من
شانه ای برای گریه کردن دادی
هنگامی که سقوط می کردم
من را نگاه داشتی
وقتی ضعیف بودم به من انرژی دادی
با لبخندت زندگی ام معنا پیدا کرد
دوستت دارم
******
متن بلند عاشقانه برای همسر
چشمانت مانند ستارگان در دل شب می درخشند
وقتی به آن ها خیره می شوم حس می کنم به اوج می رسم
عشق من نسبت به تو واقعی و پاک است
و هرگز از دوست داشتنت دست برنمی دارم
صدای تو وقتی می گویی “دوستت دارم”
تپش های قلبم را شدیدتر می کند
قسم می خورم که تو را در تک تک لحظه های زندگی ام
دوست خواهم داشت
و همیشه از تو محافظت می کنم
همانطور که تو برایم مایه خوشبختی هستی
تو قلب و روح من هستی
عزیزم تو همه دنیای من هستی
******
اگر هر یک از دوستانم ستاره ای در زندگی ام باشند
تو خورشید جهانم هستی
اگر همه جهان عدد شود
تو میان آن ها عدد یک هستی
اگر هر یک از عشق و علایقم به رنگ خاصی باشد
تو رنگ قرمز آن ها هستی
اگر همه جهانم تاریک شود
تو نور زندگی و جهانم خواهی بود
اگر سراسر غم و اندوه شوم
تو مایه خنده های من می شوی
زیرا تو
تنها دلیل شادی و زندگی من هستی عزیزم!
در ادامه بخوانید : اشعار عاشقانه سعدی