داک
doc.fileon.ir

کم در عربی به چه معناست

نویسنده : علیرضا | زمان انتشار : 22 آبان 1399 ساعت 12:37

متن اصلیمعنی
كَمْ [عمومی]كَمْ : استفهام يا پرسش عددى است؛ «كم درهماً لك»: چند درهم (پول نقره يا فلزى) دارى؟ كه در اينجا (درهماً) مميّز كم استفهاميّه است كه همواره منصوب بوده و مجرور كردن آن جايز نمى باشد. و گاهى (خبريّه) بمعناى بسيار مىيد مانند «كم عَبدٍ او كم عبيدٍ مَلَكْتُ»: چه بسيار بنده و غلام داشتم. در اينجا (عَبْدٍ) تمييز كم خبرى است كه وجوباً به (مِنْ) مضمرة مجرور است و هرگاه حرف (كم) از تميز خود فاصله گيرد منصوب مى شود مانند «كم لي عبداً»: چه بسيار غلام دارم.
كَم [عمومی]كَم : [كمّ]: اندازه و كميت.
كُم [عمومی]كُم : ج أَكْمَام و كِمَمَة [كمّ]: آستين جامه و پيراهن.
كِم [عمومی]كِم : ج أكِمَّة و أَكْمَام و كِمَام و أَكَامِيم [كمّ]: غلاف شكوفه يا ميوه يا خوشه خرما كه پس از شكافته شدن از آن شكوفه و ميوه بيرون آيد.
كُمَّ [عمومی]كُمَّ : [كمّ] تِ النخلةُ: مترادف (كَمَّتَ) است.
متن اصلیمعنی
كَمَّ [عمومی]كَمَّ : كَمّاً [كمّ] الشي ءَ: آن چيز را پوشانيد و پنهان كرد
- البَعِيرَ: دهان شتر را با پوزبند بست
- النّاسُ: مردم جمع شدند
- تِ النَّخْلَةُ: نخل خرما غلاف شكوفه هاى خود را بيرون آورد.
كَمْ ء [عمومی]كَمْ ء : [كمأ]: مص
- اكْمُؤ و كَمْأة (ن) : گونه اى قارچ از رسته ى (الكمئيّات) است كه در زير زمين رويد. رنگ آن تيره و از آن غذاى خوشمزه تهيه كنند.
كم بالحري [عمومی]چقدر خوب است...! چه خوب مي‌شد اگر...! چقدر شايسته است كه...!

کلمات نزدیک

متن اصلیمعنی
كُلْيَة [عمومی] كُلْيَة : ج كُلًى و كُلْيَات [ كلي ] ( ع ا ): كليه , ه واحد ( كُلْيَتَيْن ) است ، دو غُده در سمت راست و چپ و پيوسته به استخوان دو طرف پهلوى انسان است و كار آنها تصفيه و بيرون كردن ادرار از خون است
- مِنَ الْقَوس : فاصله ى سه وجب از دسته ى كمان است
- مِن السّحاب : دامنه و قسمت پائين ابر .
كلي الوجود [عمومی] كلي الوجود : حاضر در همه جا
كَلِيل [عمومی] كَلِيل : ج كِلَال [ كلّ ]: خسته و ناتوان ؛ « بَصَرٌ كليل »: چشم كم سو : « سَيفٌ كليلٌ » : شمشير كُند .
كَلِيب [عمومی] كَلِيب : ج كَلْبَى : آنكه به بيمارى هارى دچار باشد .
كَلِيم [عمومی] كَلِيم : ج كَلْمَى : مجروح ، زخمى
- ج كُلَمَاء : آنكه با تو سخن گويد ، همسخن ؛ « كليمُ اللّهِ »: لقب حضرت موسى ( ع ) است .
متن اصلیمعنی
كليا [عمومی] كليا : کاملا , کلا , سراسر , سربسر , جمعا , بطور سرجمع , رويهمرفته
كليا [عمومی]كلا ، تماما ، بكلي ، يكسره ، به طور كلي ، مجموعا
كُلِيَات [عمومی] كُلِيَات : [ كلّ ] في عُرْف المنْطَقيِّين : در اصطلاح دانشمندان علم منطق عبارت از جنس است مانند جنس حيوانيت و نوع مانند انسانيت و فصل مانند ناطقيت و عرض خاص مانند ضاحكيّت ( خنده ) و عرض عمومى مانند كتابت ( نوشتن ) است .
وُجُود [عمومی] وُجُود : مص ، هستى ، وجود .
الوجود العسكري الأجنبي [عمومی]حضور نظامي بيگانه
كلية [عمومی] كلية : کاملا , بطور اکمل , تمام و کمال , جمعا , رويهم , تماما
كلية [عمومی]دانشكده ، دانشسرا
كُلِيَة [عمومی] كُلِيَة : [ كلّ ]: دانشكده يا مدرسه عالى ؛ « كُليَّة الشي ءِ »: مجموعه كامل هر چيزى ؛ « اخَذَ بِكُلِّيَّتِهِ »: همه ى آن چيز را گرفت .
قدرة كلية [عمومی] قدرة كلية : قدرت تام , قدرت مطلق , قادر مطلق , همه توانا
كلية ‌ حربية [عمومی]دانشكده افسري ، دانشكده نظامي ، دانشسراي نظامي
كُلِيَ [عمومی] كُلِيَ : [ كلي ]: به درد كليه دچار شد .
كلية ‌ الفنون الجميلة [عمومی]دانشكده هنرهاي زيبا
كُلِي [عمومی] كُلِي : [ كلّ ]: منسوب به ( الْكُلُّ ) است ؛ « العِلْمُ الكُلِّيُّ »: دانش الهى .
كَلِي [عمومی] كَلِي : [ كلي ]: آنكه به بيمارى كليه دچار شده باشد .
كَلَى [عمومی] كَلَى : كَلْياً [ كلي ] الرجُلَ : به كليه او زد و آن را به درد آورد .
كَليَ [عمومی] كَليَ : كَلىً [ كلي ]: كليه او متورم شد و درد گرفت .
كلي العلم [عمومی] كلي العلم : واقف بهمه چيز
اقتصاد كلي [عمومی] اقتصاد كلان
اقتصاد كلي [عمومی] اقتصاد كلان .
سارَ كلي شي وفقا للخطة المرسومة [عمومی]همه چيز مطابق برنامه قبلي پيش رفت

مثال متنی: كَمْ متن ترجمه شده

چند , چندسالته

كمكم عمركِ الآن

عنوان فرعی

عجب خری بودم یک هرزه احمق

كم كنت غبية كم كنت غبية

عنوان فرعی

چند قرن اينجا بوده‌ام

كم قرناً، كم إنقضى

عنوان فرعی

چقدر ميبايست ترسيده باشي

كم كنت خائفاً كم كنتَ

عنوان فرعی

چندتا در هست چندتا قدم

كم عدد الأبواب كم عدد الخطوات

عنوان فرعی

چند نفر در اینجا

كم عددُ كم عددُ

عنوان فرعی


،چقدر بهت احتياج داريم،چقدر من بهت احتياج دارم

كم نحن بحاجة لكم، كم أنا بحاجة لك،

عنوان فرعی