داک
doc.fileon.ir

زن ناشزه در قران

نویسنده : نادر | زمان انتشار : 25 آبان 1400 ساعت 07:39

نافرمانى زن از خواسته هاى به حق شوهر، و ناامن كنند خانه براى همسر، و تن ندادن به كارگزارى و تدبير مرد، و تلخى ايجاد كردن در محيط خانه، و آزار دادن به شوهر با عمل و رفتار و با زبان، و اصرار برخواسته هاى نابجا و خارج از قدرت و توان مرد همه و همه بدون شك جنبه معصيت و گناه دارد، گناه و معصيتى كه خشم خدا و عذاب قيامت را در پى خواهد داشت، و قطعاً عاقلانه نيست كه زنى با آزار دادن به شوهر و سرپيچى از او در ا مور حق، خود را مستحق عذابى كند كه براى هيچ صاحب حياتى قابل تحمل نيست.

لازم مى دانم به چند روايت كه درونمائى از عذاب قيامت را بيان مى كند اشاره كنم.

از ابوبصير مردى كه مورد وثوق و اطمينان حضرت صادق (ع) بوده به سند صحيح روايت شده كه مى گويد به محضر حضرت صادق مشرف شدم و گفتم: اى فرزند پيامبر خدا مرا با بيان كردن عذاب الهى بيم ده كه دلم به شدت دچار قساوت شده است.

فرمود: اى ابومحمد براى زندگى دور و درازى كه زندگى آخرت است آماده باش، زندگى و حياتى كه نهايت و بن بست ندارد، به راستى نسبت به حيات آخرت انديشه كن، و براى آن توشه مناسب فراهم نما.

به راستى كه امين وحى روزى به محضر رسول خدا آمد در حالى كه قيافه اى در هم داشت و آثار اندوه در چهره اش آشكار بود، در حالى كه پيش از آن هرگاه به نزد پيامبر مى آمد خندان و خوشحال مى آمد.

رسول خدا فرمود: اى جبرئيل چرا امروز خشمگين و اندوهناك آمده اى؟ عرضه داشت امروز دم هائى را كه بر آتش دوزخ مى دميدند متوقف كردند، پيامبر پرسيد دم هاى آتش دوزخ چيست، پاسخ داد اى رسول الهى خداوند فرمان داد كه هزار سال بر آتش جهنم دميدند تا سپيد شد، پس هزار سال ديگر دميدند تا سرخ شد، آنگاه هزار سال ديگر دميدند تا سياه شد، اكنون سياه و ظلمانى است، اگر قطره اى از ضريع كه عرق بدن زنان زناكار اهل جهنم است و در ديگ هاى دوزخ جوشانده مى شود و به عوض آب به جهنميان مى خورانند، در آب هاى اهل دنيا بريزند بناچار همه اهل دنيا از گندش بميرند، و اگر يك حلقه از زنجيرى كه هفتاد زراع است و بر گردن اهل دوزخ مى گذارند بر دنيا بگذارند از حرارت آن تمام دنيا بگدازند، و اگر پيراهنى از پيراهن هاى اهل آتش را در ميان زمين و آسمان بياويزند اهل دنيا از بوى بد آن هلاك شوند!!

چون امين وحى اين مسائل را بيان فرمود حضرت رسول و جبرئيل به شدت متأثر شدند، خداوند مهربان فرشته اى به سوى ايشان فرستاد كه: پروردگار به شما سلام مى رساند و اعلام مى كند كه من شما را از اين كه دچار عذاب شويد ايمن نمودم، بعد از آن هر وقت جبرئيل خدمت آن حضرت آمد متبسم و خندان بود.

آنگاه حضرت صادق (ع) فرمود كه: در آن روز اهل آتش به عظمت دوزخ و عذاب خداوند پى مى برند، و اهل بهشت عظمت بهشت و نعيم آن را آگاه مى شوند، و چون دوزخيان وارد دوزخ شوند، هفتاد سال مى كوشند تا خود را به بالاى جهنم مى رسانند، چون برسند فرشتگان عذاب با گرزهاى آهن به سر آنان مى كوبند تا به قعر جهنم درافتند، در ميان دوزخ پوست بدن آنان را تغيير مى دهند و پوست تازه بر آنان مى پوشانند كه عذاب بيشترى را بچشند.

سپس حضرت صادق (ع) به ابوبصير فرمود: آنچه گفتم براى تو بس است؟ عرضه داشتم آرى براى من كافى است. «1» از اميرمؤمنان (ع) روايت شده: براى اهل معصيت ميان آتش راه هاى باريك زده اند، و پاهايشان را در زنجير كرده اند، و دست هاى آنان را به گردنشان غل نموده اند، و بر بدنهايشان از مس گداخته پيراهن پوشانيده اند، و جبه ها از آتش براى آنان بريده اند، و در ميان عذابى گرفتارند كه حرارتش به نهايت رسيده، و درهاى جهنم را به روى ايشان بسته اند، و هرگز آن درها را نمى گشايند و ابداً نسيمى وارد آن نمى شود، و غمى از آنان بر طرف نمى گردد.

عذابشان پيوسته شديد است، و عقابشان هميشه تازه است، نه خانه ايشان فانى مى گردد، و نه عمرشان به سر مى آيد، به مالك التماس و استغاثه مى كنند كه از پروردگارت بخواه به عمر ما خاتمه دهد و ما را بميراند، و او در پاسخ گويد: هميشه در اين عذاب خواهيد بود. «2» به سند معتبر از حضرت صادق (ع) روايت شده است: در جهنم چاهى است كه اهل جهنم از آن به خدا پناه مى برند و آن چاه محلّ عذاب هر متكبر جبار و معاند و هر شيطان متمرد، و هر متكبرى است كه به روز قيامت ايمان نداشته باشد، و جاى هر كسى است كه با اهل بيت از در عداوت و دشمنى برآيد.

و فرمود: آن كه در دوزخ عذابش از ديگران سبك تر است كسى است كه در درياى آتش باشد، و دو نعل از آتش بر پايش قرار دارد، و بند كفشش آتشى است كه از شدت حرارت آن مغز سرش چون آب ديگ در جوش و غليان قرار دارد، و گمان كند كه عذابش از همه اهل دوزخ بدتر است در حالى كه عذاب او از همه آسان تر مى باشد. «1» 2- آيا تأمين هزينه هاى زندگى از سوى مردان كه اين تأمين اغلب با مشقت و زحمت صورت مى گيرد، و گاهى براى آنان طاقت فرساست، و مسئله اى است كه از طرف خداوند بر آنان به عنوان نفقه واجب و لازم شرعى مقرر شده است، مايه تشريع حق كارگزارى و مديريت و سرپرستى صحيح آنان بر همسرانشان نبايد باشد؟ البته پاسخ فطرى و عقلى هر منصفى مثبت است، قطعاً اين معنا درست نيست كه مردان با كمال رغبت و به عنوان فريضه الهى از عرق جبين و كدّ يمين زندگى زن را در حد لازم اداره كنند آنگاه همه مهار زندگى و طرح و نقشه آن و مديريت و كارگزارى با سلب اختيارات مرد به دست آنان باشد.

3- زنانى كه در آيه ى شريفه از آنان به عنوان صالحات ياد شده در حقيقت زنانى هستند كه به ايمان به خدا و روز قيامت آراسته اند، و تسليم خواسته هاى پروردگارند، و در برابر شوهر نرم خو، بردبار، زن زندگى و رعايتكننده حقوق همسر هستند، و اين حالات و ارزش ها كه عناصر شخصيتى آنان را ساخته سبب شده قانتات يعنى مطيعان همسران باشند، و با اطاعتشان در برنامه هاى حق و امور مثبت، و كارهاى پسنديده براى همسران توليد آرامش كنند، و رضايت آنان را جلب نمايند، و نگذارند تلخى وارد زندگى گردد، و مردانشان از طرف آنان به اندوه و غصه و فشار عصبى دچار شوند، و چنين زنانى حافظات للغيب هستند،يعنى در غياب شوهران به حفظ حقوق آنان، حقوقى كه از مردان از جانب خدا به عهده آنان است و نيز حفظ اسرار شوهران پاى بندند، و در اين زمينه نمى گذارند حقى پايمال گردد، يا سرّى فاش شود، آنان زنانى هستند كه خود را در غيبت طولانى شوهران حفظ مى كنند، و از خيانت به بستر شوهر با قدرت ايمان و تقوا اجتناب مى نمايند، و از اموال شوهران به شدت مراقبت كرده، نمى گذارند هزينه غير ضرورى بر مرد تحميل شود.

دقيقاً سلامت عرصه زندگى و نظام خانواده، و برپائى صحيح امور حيات، مرهون مديريت درست مرد، و تأمين مخارج و معيشت زن و فرزند از سوى او، و اطاعت و حفظ حقوق شوهر از جانب زن است.

اگر به اين حقايق و سفارشات حضرت حق به زن و شوهر عمل شود از نزاع و كشمكش جلوگيرى مى شود و پاى خطرناك اختلاف به ميان نمى آيد، و سلامت خانواده تهديد نمى شود، و زندگى به صورتى كه خدا مى خواهد تداوم مى يابد.

4- زنى كه به عللى غير شرعى، و با اقامه كردن مسائلى غير منطقى، و بر اساس غلبه احساسات بى ريشه، و نهايتاً بخاطر تكبر در برابر حق، حقوق واجبه و حقه شوهر را رعايت نكند و از اطاعت او در امور لازم سرپيچى نمايد، و خانه و زندگى را به آشوب بكشد، و امنيت و آرامش را به هم بزند از نظر قرآن ناشزه محسوب مى شود، ناشزه در لغت به معناى سركشى و سرپيچى است، كارى كه پسند خدا و عقل نمى باشد، و موجب تضييع حقوق شوهر است.

خداوند براى خاموش كردن شعله ى نشوز پيشنهاد به شوهر داده، كه بايد به ترتيبى كه قرآن مجيد نظم داده به كار گرفته شود، و شوهر بايد دقت كند كه به همان ترتيب قرآن عمل نمايد:

1- موعظه و نصيحت.

2- دورى از همخوابگى.

3- تنبيه بدنى.

مردانى به اين حقيقت بايد توجه داشته باشند كه آشكار شدن نشانه هاى نشوز، مجوز براى به اجرا گذاردن سه مسئله بيان شده در آيه شريفه است، اما اگر هيچ نشانه اى بر نشوز وجود نداشته باشد، مرد مطلقاً حق آزدن همسر خود را كه همسرى شايسته و قانت و حافظ حقوق است ندارد، و اگر بى علت شرعى و منطقى به آزار زن دست يازد مرتكب ستم شده، و آلوده به معصيت و گناه گشته، و خود را در معرض خشم حق قرار داده است.

1- نصيحت با زبانى نرم، و همراه با كلماتى زيبا، و با هزينه كردن عاطفه و محبت به هنگام موعظه و بيم دادن به زن از عاقبت سوء نشوز، ممكن است در روحيه زن اثر بگذارد، و او را از مدار زشت نشوز خارج كند، و به گردونه اطاعت از شوهر بازگرداند، و آرامش روحى و امنيت خاطر براى مرد فراهم گردد، البته در اين زمينه اميد به اصلاح مجوز موعظه و نصيحت يا ترك هم خوابگى و تنبيه بدنى است.

اگر زن ثابت كند كه نمى خواهد با شوهر ادامه زندگى دهد، و مصّر به جدائى است، و در گردونه لج بازى و كينه توزى قرار گرفته، بايد مرد از نصيحت و ترك هم خوابگى و تنبيه بدنى چشم بپوشد، و خود را بيهوده معطّل بازگرداندن زن به زندگى نكند، و خود را در معرض ستم او قرار ندهد.

2- ترك هم خوابگى نسبت به زنى كه علاقه مند به ادامه زندگى است، و شوهر خود را دوست دارد، تدبيرى است كه به عاطفه و احساس زن زخم مى زند، و ممكن است تحمل نكند، و از شوهر عذرخواهى كرده از نشوز و عدم اطاعت از همسرش دست بردارد، و به آغوش زندگى آرام بازگردد، و خواسته هاى به حق شوهر را تأمين نمايد.

3- در سطور گذشته بنابر روايات خاطرنشان شد كه زنان اصالتاً امانات الهى و مايه سعادت و خوشبختى و عامل خداوند كنار همسر و ريشه آرامش دل ها و نسل هاى پاك، و بستر ملكوتى براى به وجود آمدن فرزندان صالح و شايسته هستند.

آيا چنين عناصر با ارزش را آزادانه و بدون شرايط لازم، و خارج از حدود مقررات الهى مى توان تنبيه كرد، آيا كبود كردن و مجروح ساختن اندام آنان ظلم و ستم نيست، آيا اسلام شكستن دل هاى رئوف و نازك اين فرشتگان زمينى را تجويز مى كند؟!

بيائيد جمله ى وَ اضْرِبُوهُنَ را در آيه ى شريفه با روايات وارده از پيامبر و اهل بيت كه معلمان قرآن و آگاهان به مفاهيم كتاب خدا، و عالمان به حدود مسائل هستند نگاه كنيم، من با ذكر يك مقدمه به تحليل وَ اضْرِبُوهُنَ مى پردازم.

اما تنبيه زنان بالذات، و زدن آنان با تجويز غضب و خشم و عصبانيتى كه به مرد به خاطر بى گذشتى و كمگذشتى دست مى دهد امرى حرام و ظلمى فاحش، و عملى ضد انسانى است.

از رسول خدا روايت مى كنند كه با زدن زنان به شدت مخالف بوده:

«انه نهى عن ضرب النساء من غير واجب:»

آن حضرت از زدن زنان مگر آنجا كه چاره اى از آن نباشد، آن هم زدنى كه كمترين زيانى به زن وارد نكند، نهى اكيد فرموده است.

و نيز از آن حضرت روايت شده:

«ايضرب احدكم المرءة ثم يظل معانقها:»

آيا كسى كه از شما همسرش را مى زند، سپس او را در آغوش مى گيرد؟

رسول الهى با كمال تعجب اين پرسش را مطرح مى سازد كه چه اندازه بى شرمى و بى حيائى است كه كسى همسرش را بزند و سپس با او آميزش نمايد، اين برخورد در حقيقت مصداق كوسه و ريش پهن است!!

اميرمؤمنان مى فرمايد:

«العاقل يتعظ بالادب و البهائم لا تتعظ الا بالضرب:»

روش تربيتى انسان ها بايد مؤدبانه و همراه با آداب اخلاقى و رفتار شرعى و انسانى باشد، ولى روش تربيتى و آرام كردن حيوانات از طريق زدن ميسر است آن هم زدنى كه جنبه ى ظلم به حيوان نداشته باشد، مردانى كه به كمترين بهانه اى كه ابداً مجوز زدن نيست زنان را به باد كتك و مشت و لگد مى گيرند، آيا آنان را جزء انسان ها و عاقلان نمى دانند؟!

از رسول خدا روايتى مهم به اين مضمون رسيده است:

«انى اتعجب ممن يضرب امرءته و هو بالضرب اولى، لا تضربوا نسائكم بالخشب فانه فيه القصاص ولكن اضربوهن بالجوع و العرى حتى تريحوا فى الدنيا و الآخرة:»

در شگفتم از شوهرى كه همسرش را مى زند، در حالى كه خود او به كتك خوردن سزاوارتر است.

هان اى مسلمانان زنانتان را با چوب مزنيد كه موجب قصاص است، چنانچه در زدن آنان در آخرين مرحله ى لازم مجبور شويد، با سخت گيرى در غذا و لباس آنان را از نشوز مانع شويد، اين روش به سود شما در دنيا و آخرت است.

شخصى از رسول الهى از حقوق زنان پرسيد، حضرت فرمود:

«ان لا يضرب وجهها و لا يقبحّها:»

به رويش نزدند و با او با ترش روئى برخورد نكند.

رسول خدا فرمود:

«الا اخبركم بشر رجالكم؟ فقلنا بلى فقال ... الضارب اهله و عبده:»

شما را به بدترين مردانتان خبر دهم؟ گفتيم آرى فرمود: آن كه همسر و كارگرش را بزند.

با توجه به اين روايات مردان مجاز نيستند هر زنى را بزنند، تا جائى كه موعظه اثر مى بخشد بايد موعظه كنند، و در صورتى كه موعظه نقشش را ايفانكند بايد از طريق ضربه به عواطف و احساسات كه همان دورى از بستر اوست وارد شد، و بعد از آن چنانچه جاى گذشت باشد بايد از او گذشت كرد و راه عفو و بخشش را در پيش گرفت، اما اگر زمينه شرعى براى زدن باشد اولًا چه زنى را بايد زد، و ثانياً چگونه و به چه كيفيت بايد زد؟

گروهى از زنان هستند كه براى حقوق شوهر، و چهارچوب خانه احترام قايل نيستند، و در تأمين نيازهاى عاطفى و جنسى همسر كوتاهى مى كنند، و اصرار و پافشارى دارند كه بدون اجازه ى شوهر از خانه خارج شوند و به هر مجلسى اعم از عروسى و عزا و مجالس عيش و نوش زنانه بروند، كمبود اخلاقى و عاطفى دارند، و به صفا و محبت و صميميت عرصه ى خانه لطمه مى زنند و با دخالت هاى نابجاى خود، و خواسته هاى نامعقولشان شوهران خود را زير فشار عصبى قرار مى دهند، اين گروه از زنان اگر با تنبيه آن هم برابر با مقررات شرعى و توضيحاتى كه از پيامبر و اهل بيت براى روشن شدن جمله وَ اضْرِبُوهُنَ رسيده، به چهارچوب رعايت حقوق شوهر، و اطاعت از خواسته هاى منطقى او برگردند، بايد تنبيه شوند.

درباره ى چنين زنانى كه ضد صالحات و قانتات حافظات للغيب عمل مى كنند و روشى بسيار متفاوت با آنان دارند پيامبر مى فرمايد:

«شر الاشياء المرءة السوء:»

بدترين چيزها زن ناسازگار است.

و از حضرت صادق (ع) روايت شده:

«اغلب الاعداء للمؤمن زوجة السوء»

پرزورترين دشمنان براى مؤمن همسر ناسازگار است.

در نگاه قرآن و حديث و فقه اهل بيت، به اينگونه زنان ناشزه مى گويند، كه ريشه ى آن از غرور و خود برتربينى آنان سرچشمه مى گيرد و نهايتاً اين گروه استثنائى كه در ميان زنان با ايمان تعدادشان كم است از شوهران خود پيروى نمى كنند، و زندگى را بر مردانشان تلخ و ناگوار مى سازند، و برخى از آنان دچار اختلال روانى نيز هستند، و هميشه دوست دارند قانون شكنى كنند و بر شوهران خود سلطه داشته باشند و از اين روش غير اخلاقى خود هم متأسفانه لذت مى برند، و در اين زمينه به زنان آرام، متواضع، مطيع شوهر فخرفروشى هم مى نمايند!

اسلام راه بيدار كردن اين زنان، و بازگشتشان را به زندگى سالم و درست را در اين سه موضوع مى داند: نصيحت، دورى كردن از بستر، زدن چه راه و روش منطقى و درستى، خداوند مهربان براى بازگرداندن زن به كرامتش و اين كه برابر با ريشه ى آفرينشش مايه ى آرامش همسر شود فرمان مى دهد در مرحله ى اول زنان ناسازگار را با نصيحت و موعظه راهنمائى كنيد و عواقب وخيم حركات نامناسب آنان را كه ممكن است موجب از هم گسستن زندگى شود و به او و به شوهر و به فرزند خسارت وارد آورد، دوستانه و با لحنى پر از عاطفه و محبت تذكر دهيد، و اگر از نظر روانى ناآرام هستند آنان را با قواعد روانى و اخلاقى مداوا كنيد و تا زمانى كه از طريق نصيحت و موعظه مى توانيد به وضع ناهنجار او خاتمه دهيد از راه قهر و خشونت وارد نشويد، اگر زن حق را نپذيرفت و از راه منطقى را تسليم نشد، خداوند دستور سخت ترى رابا استفاده از عوامل عاطفى صادر مى كند و مى گويد بستر او را ترك كنيد و زن را از جهت عاطفى متأثر سازيد، زيرا تحمل ترك بستر براى زنان از نظر روانى فوق العاده دشوار است، و اگر به شوهران خود ميل و رغبت داشته باشند با اين مبارزه منفى از ناسازگارى دست برداشته در راه درست و صحيح قرار مى گيرند.

در يكى از روزنامه هاى خبرى آمده بود: يك دختر روسى خودكشى كرده بود، در نوشته اى كه از او باقى مانده نوشته بود، هنوز مردى مرا نبوسيده است بنابراين زندگى براى من قابل تحمل نيست. «1» اين واقعه اين موضوع را تأييد مى نمايد كه زنان داراى عواطف جنسى زياد مى باشند، از نظر پناهگاه به وجود شوهران خود نيازمندند، ترك بستر آنان گرچه در زمان كم، آنان را در فشار روانى سخت قرار مى دهد، چنانچه اين دو مرحله جواب نداد و در اصلاح زن ناسازگار اثر نگذاشت، نوبت به مرحله ى سوم كه تنبيه بدنى است آن هم با حفظ شرايط لازم مى رسد.

قرآن و روايات و عقل سالم و قوانين موضوعه در برخى از ملت ها اين تنبيه اصلاحى را تأييد مى نمايند، زيرا زنان استثنائى كه با حركات دور از عقل و منطق كانون عشق و صفاى خانواده را به آشوب مى كشانند، و نظم و هم آهنگى آن را به هم مى ريزند، و افكار شوهرانشان و اعضاء خانواده را مشوش مى نمايند، و از اين طريق نظام خانواده و اجتماعى اسلام را منحرف مى سازند، اشخاصى متخلف و قانون شكن محسوب مى شوند و نبايد داراى حاشيه امن باشند و لازم است كيفركردار خود را ببينند، و اين روش يعنى به كيفر رساندن متخلفان و قانون شكنان در همه سرزمين هاى جهان معمول و متداول است، و افراد متخلف را در هر زمينه اى تنبيه و مجازات مى كنند، و تنبيه زنان متخلف و قانون شكن هم قطعاً نبايد از اين قانون عمومى و حاكم بر همه ى ملت ها مستثنى باشد.

رسول خدا تنبيه چنين زنانى را فقط به قصد اصلاح به نيت انتقام آن هم با حفظ حدود مسئله كه منجر به خراش و پارگى گوشت و سياه شدن بدن، و شكستن استخوان و سبب از كار افتادن عضو شود نگردد.

«اضربوا النساء على تعليم الخير:»

زنان ناسازگار را فقط به قصد اصلاح و تعليم مسائل مثبت، و ياد دادن برنامه ى خير تنبيه كنيد.

عبدالله بن عباس ظاهراً از رسول خدا روايت مى كند:

«فأن رجعت و الا ضربها ضرباً غير مُبْرَحٍ:»

اگر زن به سازگارى با شوهر، و اطاعت از او برگشت به او كارى نداشته باشيد و اگر تسليم حق نشد او را به گونه اى تنبيه كنيد كه گوشت و استخوانش آسيب نبيند.

5- چنان كه حاكم شرع، و بزرگان و ريش سپيدان خانواده از عداوت و كينه و جدائى ميان زن و شوهر، البته زن ناسازگار بترسند بايد در چهارچوب خانه دادگاهى به دور از قوانين پيچيده به قضاوت حكمى از خانواده ى شوهر، و حكمى از خاندان زن تشكيل شود، و به وسيله ى اين دو با رعايت بى طرفى و حفظ حقوق طرفين به نيت اصلاح ميان زن و شوهر حكم لازم داده شود، و زن و شوهر خود را موظف بدانند كه از حكم آن دو قاضى خانواده و دلسوز پيروى كنند، يقيناً اگر دو حكم قصد اصلح ميان آن دو را باشند خداوند آنان را در انشاء حكم مؤثر هدايت خواهد فرمود، و نزاع خانوادگى پايان مى پذيرد، و آرامش به زن و شوهر بازمى گردد، و سفره ى نزاع برچيده مى شود.