عضویت: 1389/08/24
تعداد پست: 2229
هههههههههههههههه جدی؟ بعدش چی شد؟
مدیر استارتر
عضویت: 1389/02/13
تعداد پست: 187
مامان بابام مشهد بودن...منم ترسیدم به داداشم گفتم... اونم گفت کو ببینم!!!!! نشون که ندادم خداروشکر اما بعد زنگ زدم به خالم اومد خونمون و ....
شما هم اگه دوست داشتید از اولین خاطرتون بگید...
مدیر استارتر
عضویت: 1389/02/13
تعداد پست: 187
من نمیدونم چرا درد ندارم چندین ساله حتی اگه شب شروع بشه اصلا نمیفهمم ... صبح پا میشم میبینم چه دسته گلی به اب دادم...
هشت پا .اولین و بزرگ ترین فروشگاه اینترنتی لباس کودک و نوزاد
با ارسال رایگان به سراسر ایران
عضویت: 1389/08/15
تعداد پست: 6067
ماله من خیلی باحاله ولی نمیگم خجالت میکشم شاید یکی از آقاهای نین
ی سایت کنجکاوشه بیاد بخونه
1522
مدیر استارتر
عضویت: 1389/02/13
تعداد پست: 187
هرجور راحتین تاتا جون اما اینجا کسی دیگران رو به اسم و شخصیت اصلی نمیشناسه...
عضویت: 1389/08/15
تعداد پست: 6067
آخه اوا جون ماله من یه خورده بد هست برات میفرستمش
مدیر استارتر
عضویت: 1389/02/13
تعداد پست: 187
هر جور راحتی عزیزم ... بهmail ام بفرست...فقط وقتی فرستادی همینجا بگو تا برم بخونم
عضویت: 1389/08/15
تعداد پست: 6067
مدیر استارتر
عضویت: 1389/02/13
تعداد پست: 187
1614
مدیر استارتر
عضویت: 1389/02/13
تعداد پست: 187
تاتا جون نه توی اینباکسمه نه توی اسپم
مدیر استارتر
عضویت: 1389/02/13
تعداد پست: 187
پیداش کردم عزیزم خیلی با نمنک بودددددددددددددددددد
عضویت: 1389/08/15
تعداد پست: 6067
عضویت: 1387/09/09
تعداد پست: 60
من اولین بار رفته بودم خونه عمه ام مهمانی. روم نمیشد به عمه ام بگم و یا حتی موضوع را با دختر عمه هام در میان بگذارم. فکرش رو بکنید 2 روز آنجا بودم و چه بدبختی ای کشیدم بدون نوار. هی لباسم را می شستم و می پوشیدم. وقتی هم آمدم خونه نمیدونستم چه جوری به مامانم بگم. خدا را شکر مامانم از لک روی شلوار خودش فهمید.
مدیر استارتر
عضویت: 1389/02/13
تعداد پست: 187
وایییییییییییی چه قدر بدددددددددددددددددددددد ... خیلی سخته که اینطوری....موضوع بدی نیست اما همه ازش خجالت میکشن منم یه بار با شوشو که نامزد بودم رفتیم شام بیرون من ظهرش پری اومد اصلا" حالم خوب نبود هرچی حرف میزد و تعریف میکرد من سر بالا جواب میدادم هی گفت از کسی ناراحتی من:نه حوصله نداری؟من:نه اتفاقی افتاده:من:نه اخرش تو ماشین گفت دلت درد میکنه؟من:با اعتماد به نفس کامل نهههههههه اما الان با هردفعه پری میگه اوندفعه یادته که....
1432
مدیر استارتر
عضویت: 1389/02/13
تعداد پست: 187
چرا پس هیچکه هیچی نمیگههههه
عضویت: 1389/08/30
تعداد پست: 756
من سوم دبستان که بودم مامانم برام توضیح داده بود و میدونستم،ولی منم سوتی دادم و جلوی بابام به مامانم گفتم،آخه فقط یازده سالم بود.فکر میکردم نهایتا پنج یا شیش باره بعدش دیگه نمی شم،وقتی مامانم گفت که حدود چهل سال همین وضعه دنیا رو سرم خراب شد.ترنم جون شما چه گناهی بودی!!!!
عضویت: 1389/05/22
تعداد پست: 100
من وقتی چهارم دبستان بودم پری شدم. تازه شانس اوردم
چون تو مکه بودم. برای اولین بار رفته بودم از بس استرس داشتم که پری شده بودم
وقتی اعمال تموم شد با بابام رفتم که حجراالاسود رو ببوسم که وقتی برگشتم موقع نماز بود توی رکوع اول لکه قرمز رو دیدم ولی محل ندادم توی رکوع دوم یو ددم تمام پام خونیه منم که استرسی از زور ترس غش کردم وقتی به هوش اومدم که بابام منو گذاشته بود رو شونش و به سرعت باد میدویید تا از حرم منو ببره بیرون بعد هم با کلی خجالت رفته بود داروخانه تا برام نوار بخره
خلاصه مکه ی به یاد موندنی بود