سلام خانم عراقی ممنون از کانال خوبتون. من یه زن ۲۳ سالم که به خاطر بی محبتی و سر د مزاجی وبی توجهی جوری که انگارمن تو زندگیش نبودم و دخالت خانواده شوهرم که ۲۶ سالس و چارسال ازدواج کردیم چندین بار با ی مرد پنجاه ساله رابطه جنسی داشتم شوهرم فهمید من و شوهرم جداشدیم و موقع جداشدنمون خیلی خوشحال بودم اما بعدش افسردگی گرفتم و از طرفیم فشار خانواده که چرا مهریتو نگرفتی و به اصرار من برگشتیم ولی هنوز ازدواج نکردیم و من پیش شوهرمم و و باهم می خوابیم و اون هیچ محبتی ب من نداره و تمام رفتارای زشت گذشتش رو چندین برابر کرده...بیشتر بخاطر مهریم میخوام بمونم که دوباره عقدم کنه و بزارم اجرا بنظر شما رفتارش درست میش یا میخواد امتحانم کنه چ کار کنم حتی خودمم مطمن نیستم که عاشقشم یا بخاطر ابرومه ...نمی دونم دوباره رجوع کنیم یانه ...درضمن بخاطر موضوعات کاری اون در یک شهر دیگس و من با خانوادش زندگی می کنم و از دور و بوسیله باباش حسابی کنترلم می کنه و زندانیم کرده کارت بانکیمو گرفته گوشیمم میخواد بگیرهالان حدودا یک ماه میگذره اما از خیانتم و فهمیدن شوهرم چار پنج ماه میگذره و توی این یک ماه ک طلاق گرفتیم و به اصرار من برگشتیم رفتارش خیلی بد شده. واگر خواست بدون مهریه عقدم کنه چ کنم..بچم نداریم
??⭕️✨??
✨??خشم در بسیاری از مواقع با بزرگ نمایی جنبه های منفی واقعیت را در ذهن شما تحریف می کند و شما تحت تاثیر این واقعیت تحریف شده قضاوت های اشتباهی خواهید داشت که اگر منجر به اتخاذ یک تصمیم و بیان آن شود می تواند آثار غیر قابل جبرانی داشته باشد.
بنابراین یکی از اولین تمرین هایی که میتوانید در رویارویی با خشم خود انجام دهید، رعایت سکوت است!
حداقل حسن حفظ سکوت در حالت خشم این است که این تصمیم های اشتباه ناشی از قضاوت های غیر واقعی را به زبان نمی آورید و بعد در شرایط متعادل تر روانی می توانید قضاوت ها و تصمیماتتان را تعدیل کنید.
??✨
???⭕️✨??
باسلام ممنون ازکانال خوبتون وباتشکرازشما خانوم عراقی عزیز
خانومی ۲۰ساله هستم دوساله عقدکردم و یک ساله زندگی مشترکم رو شروع کردم زندگیمون خوبه همدیگه رو خیلی دوست داریم باوجود اختلاف سنی ۱۰ساله ای که بینمون هست خیلی خوب میتونیم باهم کنار بیایم مشکل من برا مواقعی هست که دعوا وبحثی بینمون پیش میاد البته اینم بگم خوشبختانه هرروزی که داره از زندگیمون میگذره دعوا وبحث بینمون کمترمیشه من معتقدم بحث بین زن وشوهر باید بین خودشون بمونه واصلا راضی نیستم جایی فاش بشه مخصوصا بین خانواده ها اما چندباری حین دعواهای شدیدی که داشتیم من برای اینکه شوهرمو بترسونم اقدام به خودکشی کردم واقعا هم فقط قصدداشتم بترسونمش وبفهمونم دعواکردن باهاش منو چقد بهم میریزه اما حالا میبینم شوهرم ازکار من بشدت ترسیده وحتی کوچکترین بحثی که پیش میاد نگرانی خودشو ابراز میکنه وازم خواهش میکنه بلایی سرخودم نیارم خیلی پشیمونم بابت رفتار بچه گانم خواهش میکنم کمکم کنید چطوری این ترس ونگرانی رو ازش دور کنم
◽️
دلخوشم با نفسی
حبه ی قندی
چایی...
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه ی دنیایی
دل خوشی ها کم نیست،
دیده ها نابیناست...
باسلام و خسته نباشیدخدمت خانم عراقی,من سی هفت سالمه وشوهرم سیوهشت ,دوفرزندپسرهشت ساله ودختر م سه سالشه,هفت ساله ازدواج کردم شوهرم از اول سیگاری بود البته معتادم بود ترک کرده بود اومدخاستگاریم ولی سیگارونتونست کناربزاره همه راههارو امتحان کردم ولی نشدک ترک کنه همش قول میده بازم میره سراغش میگه نمیتونم سیگارنکشم,خیلی هم شلخته هس یعنی اگه جوراب پیدانکنه یه لنگه سفید یه لنگه مشکی میپوشه به اتوی لباس تمیزی ه یچی اهمیت نمیده واقعا سیگارکشیدنش اذیتم میکنه ,یه بارم پسرم بهش گف دوست ندارم بابام سیگاری باشه گفت ب خاطر بچم میزارم کنار ولی نشد,خیلی هم دروغگوعه,اعتقادات مذهبیشم خیلی پایینه,بااینکه ترک کرده بود سه چهاربار متوجه شدم مصرف میکنه به خاطر پادردش ,مشاوره رفتم چیزایی ک براش تعریف کردم گف شوهرت تو کودکیش گیر کرده کودک نابالغه اولش راهکارایی گف بعدک نتیجه نگرف توجمعی ک مابودیم فقط به من گف راه دراز درپیش داری یا باید طلاق بگیری یا صبرکنی تاخوب شه ,اخلاق بد زیاد داره کلا مثل بچه هاس ولی خیلی دلسوزو مهربونه,خواهش میکنم کمکم کنین خیلی ممنونم از راهنمایتون
?
خودتان رامحکم بچسبید
قدرخودتان رابدانید
ارزان نفروشیدخودتان را
به اندک توجهی..
بگذاریدقدرتان رابدانند
آدمهاچیزهای مفت به دست آمده رامفت هم ازدست میدهند
گران باش
??⭕️✨??
✨??تا حالا هیچ باغبانی رو دیدین که سر یه بوته، داد بزنه:
"گل بده!"
_ کار باغبان اینکه با مهربونی، مراقبت کنه؛
_ نیازها رو شناسایی کنه؛
_ اونها رو به شیوهی درستی تأمین کنه؛
_ آفات رو کنترل کنه؛
خلاصه «شرایط رشد» رو فراهم کنه!
شرایط که مساعد باشه، گل شکوفا میشه؛
تربیت کودک هم دقیقاً مث باغبانی میمونه!
شرایط رشد را برای فرزندانمان فراهم کنیم....
??✨
???⭕️✨??
سلام خسته نباشید خانم عراقی عزیز،من خانمی۲۴ ساله هستم همسرم ۳۲ساله هشت ساله ازدواج کردیم ۲تا پسر ۷و۲ ساله داریم زندگی خوبی داریم شوهرم خوبه فقط کمی خسیس،من بلاخره با این خساستش کنار اومدم ویجوری میسازم.خیلی کم توقع وقانع هستم بهش محبت میکنم وخانه دار هستم کل وقتم رو صرف بچه هام میکنم پدر ومادرم شهرستان زندگی میکنن وخیلی دورن اینجا کسی روندارم واین باعث شده کل وقتم روصرف بچه ها وشوهرم کنم بعضی وقتا خیلی خسته میشم بهش میگم بذارمنم کمی نفس بکشم بذاربزم باشگاهی یا کلاسی جایی میگه نه درحالی که شرایط مالیش عالیه ۲ تاخونه توبهترین جای کرج ودوتا مغازه ۱میلیاردی داره وضعش عالیه ولی خیلی کم خرج من میکنه طوری که سالی یدونه مانتو واسم میخره.خلاصه من باهمه اینا کناراومدم مشکل اصلیم اینه که بعضی وقتا که نباید نه بشنوم بهم نه میگه ومن خیلی زورم میادمیگم من مستحق این نه نیستم چرا بهم نه میگی مثلا برادرم از کربلا اومده میگم منو ببر دیدنش میگه نه من چندبارباملایمت واحترام ازش خواستم که منوببره ولی قبول نکرد میگم وقتی شرایطشو داری چرانه میگی وقتی جواب قانع کننده ای نمیشنوم خیلی بهم فشارمیاد طوری که خودزنی وگریه میکنم احساس میکنم دنیا به آخر رسیده در این شرایط شوهرم بجای آروم کردنم میگه تو دیوانه ای مشکل داری ولی خانم دکتربخدا من درکل سال هیچ مشکل عصبی ندارم خیلی عادیم نمیدونم چرا اینجوروقتا نمیتونم خودمو کنترل کنم خسته شدم تورو فاطمه زهرا جوابمو بدین
??⭕️✨??
✨??در زندگی ما پنج امر بدیعی اجتنابناپذیر، پنج حقیقت تغییر ناپذیر وجود دارد که بارها بر ما عارض میشوند:
1- هر چیزی تغییر یافته و پایان میپذیرد.
2- اوضاع همیشه طبق برنامه پیش نمیرود.
3- زندگی همیشه منصفانه نیست.
4- درد بخشی از زندگی است.
5- مردم همیشه عاشق و وفادار نیستند.
اینها همان مهمترین چالشهایی هستند که ما در زندگی با آنها مواجه میشویم. اما در اغلب موارد با انکار آنها گذران عمر میکنیم. طوری رفتار میکنیم که گویی این شرایط و بدیهیات اصلاً وجود خارجی ندارند و یا در مورد ما صدق نمیکنند. اما وقتی با این حقایق پنجگانه مخالفت میکنیم در برابر واقعیت قد علم کرده و مقاومت میکنیم، زندگی به سریال بی پایانی از ناامیدیها، ناکامیها و تأسفها تبدیل میشود.
??✨
???⭕️✨??
سلام خدمت خانوم عراقی عزیز
وقتتون بخیر
من ۲۶سالمه ۷ساله ازدواج کردم خیلی همسرم ایراد میگیره از آشپزی ولباس و هر چی که بگید.
در کل بگم من چیزایی هم که بلد بودم یادم میره و هنگام هر کاری استرس میگیرم و اعتماد به نفسمو به کلی از دست دادم ودستام میلرزه یه بچه ۳ساله هم دارم خیلی میترسم دیگه نتونم دوام بیارم چون همسرم دائم در حال مقایسه من با دیگرانه
تو رو خدا کمکم کنید جوری شدم که با هیچکس رفت و آمد نمیکنم از استرس زیاد و اینکه همسرم کلا ضعفامو به روم میاره منم از خودم بدم میاد حس میکنم اون چیزایی که اون در مورد میگه دیگرانم این حسو دارن و دوس ندارم کسی ببینم یا براش غذا درست کنم هر کار کردم تو آشپزی تو گروه های مختلف رفتم منتها قبولم نداره و هی ایراد میگیره حتی بچه هم مثل اون شده تو رو خدا کمکم کنید چکار کنم چجوری رفتار کنم در مقابل این رفتار ?????