آیه
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیا کبِیراً[1]
ترجمه
مردان دارای ولایت بر زنانند از آن جهت که خدا بعضی از ایشان(مردان) را بر بعضی(زنان) برتری داده(قدرت بدنی، تولیدی واراده بیشتری دارند) و از آن جهت که از اموال خود نفقه می دهند، پس زنانِ شایسته، فرمان بردارند و نگهدار آنچه خدا(برای آنان) حفظ کرده،(حقوق واسرار شوهر) در غیاب اویند. و(امّا) زنانی که از سرپیچی آنان بیم دارید، پس (نخست) آنان را موعظه کنید و(اگر مؤثّر نشد) در خوابگاه از آنان دوری کنید و(اگر پند وقهر اثر نکرد، ) آنان را بزنید(و تنبیه بدنی کنید)، پس اگر اطاعت شما را کردند، بهانه ای بر آنان(برای ستم وآزار) مجویید. همانا خداوند بزرگوار و بزرگ مرتبه است.
توضیح
کلمه (قوام) که در این آیه آمده از ماده قیام است، که به معنای اداره امر معاش است، و مراد از فضیلت مردان، زیادتر بودن نیروی تعقل در مردان است، چون حیات مرد، تعقلی و حیات زن عاطفی و احساسی است، و ما اگر این وضع خلقتی مرد و زن را و آن وضع تشریعی در تقسیم مسئولیت اداره زندگی را به دقت در نظر بگیریم، آن گاه با ثروت موجود در دنیا که هر زمان از نسل حاضر به نسل آینده در انتقال است مقایسه کنیم، می بینیم اینکه اسلام تدبیر و اداره دو ثلث ثروت دنیا را به عهده مردان، و تدبیر یک ثلث آن را به عهده زنان گذاشته، و در نتیجه تدبیر تعقل را بر تدبیر احساس برتری و تقدم داده، صلاح امر مجتمع و سعادت زندگی بشر را در نظر گرفته است.
و از سوی دیگر کسری در آمد زن را با فرمانی که به مردان صادر نموده(که رعایت عدالت را در حق آنان بکنند) تلافی کرده است، زیرا وقتی مردان در حق زنان در مال خود که دو ثلث است رعایت عدالت را بکنند یک لقمه، خود بخورند و لقمه ای به همسر خود بدهند، پس زنان، با مردان در آن دو ثلث شریک خواهند بود، یک ثلث هم که حق اختصاصی خود زنان است، پس در حقیقت زنان از حیث مصرف و استفاده، دو ثلث ثروت دنیا را می برند.
و نتیجه این تقسیم بندی حکیمانه و این تشریع عجیب این می شود که مرد و زن از نظر مالکیت و از نظر مصرف وضعی متعاکس دارند، مرد دو ثلث ثروت دنیا را مالک و یک ثلث آن را متصرف است و زن یک ثلث را مالک و دو ثلث را متصرف است، و در این تقسیم بندی روح تعقل بر روح احساس و عواطف در مردان ترجیح داده شده، چون تدبیر امور مالی یعنی حفظ آن، و تبدیلش و سودکشی از مال، سر و کارش با روح تعقل بیشتر است، تا با روح عواطف رقیق و احساسات لطیف، و از سوی دیگر اینکه از مال چگونه استفاده شود، و چطور از آن بهره وری گردد، با عواطف و احساسات بیشتر سر و کار دارد تا با روح تعقل، این است رمز اینکه چرا اسلام در باب ارث و باب نفقات بین مردان و زنان فرق گذاشته است.
بنا بر این جا دارد که ما مراد از فضیلت در جمله: بِما فَضَّلَ اللَّهُ را به همین زیادتر بودن روح تعقل مردان از زنان بدانیم، نه زیادتر بودن زور بازوی مردان، و صلابت و خشونتشان در جنگ و در همه شؤون زندگی، گو اینکه مردان این مزیت را هم دارند، و یکی از فرق هایی که بین زن و مرد هست بشمار می رود، و بوسیله آن مرد از زن شناخته می شود، و در مجتمع بشری آثاری عظیم در باب دفاع و جنگ و حفظ اموال و تحمل اعمال شاقه و شدائد و محنت ها و نیز در ثبات و سکینت در هنگام هجوم ناملایمات بر آن مترتب می گردد، آثاری که زندگی اجتماعی بدون آن تمام نمی شود، و زنان طبعا نمی توانند چنین آثاری از خود نشان دهند، و لیکن در آیه مورد بحث منظور از برتری نمی تواند این باشد، بلکه همان برتری در تعقل است.[2]
نکته ها
«قَوّام» به کسی گفته می شود که تدبیر و اصلاح دیگری را بر عهده دارد. «نشوز» از «نشز» به معنای زمین بلند است و به سرکشی وبلندپروازی نیز گفته می شود. شرط سرپرستی و مدیریت، لیاقت تأمین و اداره زندگی است و به این جهت، مردان نه تنها در امور خانواده، بلکه در امور اجتماعی، قضاوت و جنگ نیز بر زنان مقدّمند، بِما فَضَّلَ اللَّهُ...وَ بِما أَنْفَقُوا و به این خاطر نفرمود: «قوّامون علی ازواجهم»، زیرا که مسئلۀزوجیت مخصوص زناشویی است و خدا این برتری را مخصوص خانه قرار نداده است. گرچه برخی زنان، در توان بدنی یا درآمد مالی برترند، ولی در قانون و برنامه، باید عموم را مراعات کرد، نه افراد نادر را.
برای جمله «حافِظاتٌ لِلْغَیبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ» معانی گوناگونی است:
الف: زنان، آنچه را خدا خواهان حفظ آن است، حفظ نمایند.
ب: زنان، حقوق شوهران را حفظ کنند، همان گونه که خدا حقوق زنان را در سایه تکالیفی که بر مرد نهاده، حفظ کرده است.
ج: زنان حافظ هستند، ولی این توفیق را از حفظ الهی دارند.
وقتی راههای مسالمت آمیز سود نبخشید، یا باید دست از انجام وظیفه کشید، یا باید در صورت تأثیر نداشتن موعظه و قهر، خشونت به خرج داد. به گفتۀ روانشناسان، بعضی افراد، حالت مازوشیسم(آزاد طلبی) پیدا می کنند که تنبیه مختصر بدنی، برایشان همچون مرهم است. در تنبیهات بدنی هم، اسلام سفارش کرده که نباید به مرحلۀ کبودی جسم یا زخمی شدن بدن برسد. به علاوه، مرد متخلّف هم گاهی توسط قاضی تنبیه بدنی می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کتک زدن شما نباید به نحوی باشد که اثر آن در جسم زن نمودی داشته باشد، یا کتک نشانه خودنمایی و اظهار قدرت مرد باشد که زهره چشمی بگیرد. «ضرباً غیر مبرّج»[3]امام صادق علیه السلام فرمودند: نشوز زن آن است که در فراش (هم بستر شدن) از شوهر تبعیت نکند و مقصود از «اضْرِبُوهُنَّ»، زدن با چوب مسواک و شبیه آن است، زدنی که از روی رفق و دوستی باشد. [4]
پیام ها
1-در یک اجتماع دو نفری هم، یکی باید مسئول و سرپرست باشد. مدیر خانه مرد است. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ»
2-در اداره امور زندگی، باید تعقّل و تدبیر، بر احساسات و عواطف حاکم باشد. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ»
3-نظام حقوقی اسلام با نظام تکوین و آفرینش هماهنگ است. حقّ مدیریت مرد، به خاطر ساختار جسمی و روحی اوست. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ»
4-برتری های طبیعی فضل الهی است. «بِما فَضَّلَ اللَّهُ»
5-هزینه زندگی، بر عهده مرد است. «بِما أَنْفَقُوا»
6-قانونگذار باید در وضع قانون، به تفاوت های طبیعی زن و مرد در آفرینش، توجه داشته باشد. الرِّجالُ قَوَّامُونَ…بِما فَضَّلَ اللَّهُ
7-نشانۀ شایستگی زن، اطاعت و تواضع او نسبت به شوهر است. «قانِتاتٌ»
8-نشانۀ همسر شایسته، حفظ خود در غیاب شوهر است. «حافِظاتٌ لِلْغَیبِ»
9-اطاعت زن از شوهر و حفظ حقوق وی، مشروط به تأمین زندگی او از سوی مرد است. بِما أَنْفَقُوا…فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ
10-علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد. پیش از آنکه زن ناشزه شود، چاره ای بیندیشید. «تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ»
11-مرد هیچ حقّی در آزردن همسر مطیع خود ندارد. «فَإِنْ أَطَعْنَکمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلًا»
12-سه مرحله موعظه، ترک هم خوابی وتنبیه، برای مطیع کردن زن است. پس اگر از راه دیگری زن مطیع می شود، مرد حقّ برخورد ندارد. جملۀ«فَإِنْ أَطَعْنَکمْ» نشانه آن است که هدف اطاعت است، گرچه از طریق دیگری باشد.
13-تواضع زن، ضعف نیست، ارزش است. «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ»
14-نشانۀ همسر شایسته، رازداری، حفظ مال و آبرو و ناموس شوهر در غیاب اوست. فَالصَّالِحاتُ…حافِظاتٌ لِلْغَیبِ
15-برخورد با منکرات باید گام به گام و مرحله به مرحله باشد. موعظه، قهر تنبیه. فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَ…
16-تا موعظه مؤثر باشد، قهر و خشونت ممنوع و تا قهر و جدایی موقت اثر کند، تنبیه بدنی ممنوع است. فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَ…وَ اضْرِبُوهُنَ
17-برخورد خشن و تنبیه، تنها برای انجام وظیفه است، نه انتقام و کینه و بهانه. «فَإِنْ أَطَعْنَکمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ»
18-برتری مردان، نباید سبب غرور شود، چون خدا از همه برتر است. «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیا کبِیراً»
19-توجّه به برتری خداوند، کلید تقوا و پرهیز از ستم بر همسران است. «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیا»
پی نوشت ها
[1] سوره نور/ 34
[2]ترجمه تفسير الميزان، ج4، ص 341
[3] تفسير طبرى، ج 5، ص 68 و درّالمنثور، ج 2، ص 522.
[4] من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 521.