عضویت: 1392/02/20
تعداد پست: 525
این سوتی مال دوران دانشجویه که دوست صمیم این حرکت رو کرده
دانشگاه ما این جوری بود که خوابگاه داخل دانشگاه بودن البته از سر در اصلی 5 مین فاصله داشت یه شب دوستم و هم اتاقیاش رفته بودن سلف واسه شام بعد که برمی گشتن دیدن یه نیسان دم سلفه این هام شیطون ، رفتن بالای نیسان شروع کردن عکس گرفتن و مسخره بازی یه دفعه می بینن چند تا آقا دارن می گن چه کار میکنین با پیراهن ابی ( حراست دانشکاه و نگهبانا پیراهنشون ابی بود) این بنده خدا دوستم فکر کرده حراسته از بالای نیسان پریده پایین و تا خود خوابگاه می دوییده بعد فهمیده بود اینا همکلاسیای خودمون بودن و چنین شد که دوست من تا مدتها سوژه دانشگاه بود اخه همه هم تو راه خوابگاه اینو دیده بودن
نگذاريم كارهايي كه توانايي انجامش رو نداريم جلوي انجام كارهايي كه توانيش رو داريم بگيرن
عضویت: 1392/02/20
تعداد پست: 525
اینم سوتی خودم اوایلی که با شوهرم دوست شده بودم داشتم تلفنی با هم حرف می زدیم ( شوهرم ایران زندگی نمی کنه) نمی دونم چه بحثی شد که من یه دفعه پرسیدم راستی الان اونجا چند شنبه است؟ شوشو هم زد زیر خنده بهم گفت هر چند شنبه که ایران هست اینجام هست یعنی تا یه مدتی طولانی تو افق بودم ها
نگذاريم كارهايي كه توانايي انجامش رو نداريم جلوي انجام كارهايي كه توانيش رو داريم بگيرن
توو این سایتایی که میشه خونه و ویلا آنلاین رزرو کرد برای مسافرت دنبال یه جای خوب و تمیز بودم
خیلیها رو گشتم آخر از جاجیگا گرفتم
پشتیبانیش خوب بود و ضمانت تحویل هم دارن
از اینجا یه سر بهش بزنین اگه می خواین مسافرت برید
عضویت: 1391/10/20
تعداد پست: 3824
فتانه جون،خیلی باحال بود
چند تا از اون جوابا رو برامون بنویس
فقط 32 هفته به تولد باقی مونده !
عضویت: 1392/02/20
تعداد پست: 525
اینم سوتی یکی از دوستام
دوستم توی یه اداره دولتی کار می کنه تو اتاقشم همه کارمندا مردن یه روز از اتاق می ره بیرون بعد که بر می گرده میشنه سرجاش حس می کنه پشتش خیسه پا می شه می بینه یه لیوان یه بار مصرف که توش آب بوده روی صندلیشه اینم نشسته روش
از همکاراش با عصبانیت می پرسه این مال کیه ؟ یه آقایی بنده خدا با ترس می گه مال من یه دفعه ددوستم با داد می گه آقای فلانی شما باید هر روز آب تو بریزی رو من نمی گی من بدم می یاد آخه دفعه اولتونم نیست دیروزم آبتو ریختی روم
که دیگه بله همه دارن از زور خنده در می رن این بنده خدا هم تا یه هفته مرخصی گرفت
نگذاريم كارهايي كه توانايي انجامش رو نداريم جلوي انجام كارهايي كه توانيش رو داريم بگيرن
عضویت: 1391/02/10
تعداد پست: 465
ی روز خونه مامانم بودم،بابام با پسرم بازی میکرد و بهش کیک میداد،این پسر هم همه رو تیکه تیکه کردرو فرش،منم رو فرش همیشه دمپایی ابری پامه،رفتم جارو نپتون برداشتم که جارو کنم،سر پا نشسته بودم و جارو میکردم،که پام کشیده شد به دمپایی و صدای بدی از زیر پام بلن شد،بابام ی طوری بهم نگاه کرد،حالا هر کزار میکرددوباره صدا در بیاد که بفهمه از دمپایی بوده نه امن،مگه صداد
عضویت: 1391/04/26
تعداد پست: 4522
دوم راهنمایی بودیم یه جلسه دبیرمون گروه بندی کرد که هرگروهی بیاد درباره یه موضوعی کنفرانس بده
یکی از دوستام یه بروشور ایدز پیدا کرده بود گفت بیاین حالا که مطلب آماده و حاضره موضوع ما ایدز باشه.
هرکدوم یه تیکشو گرفتیم که کنفرانس بدیم
دوستم هم قسمت اخر ینی راههای جلوگیری از ایدز رو برداشت!ما کنفرانس دادیم و تموم شد...
اخر کلاس همون دوستم اومد پیشم گفت نرگس میدونی کان دوم چیه؟(من تو دوستام اطلاعاتم از همه بیشتر بود) گفتم نه!این دیگه چیه؟کجا دیدی؟
گفت :دقت کردی تا من گفتم یکی از راههای جلوگیری از ایدز کاندومه خانم معلم سرخ شد و هول شد گفت خب خیلی خوب بود کافیه دستتون درد نکنه!!!
گفتم میرم خونه از فرهنگ لغت میبینم!
رفتم دیدم تو فرهنگ لغت هم نبود!منم برخلاف همیشه بی سیاست و مثل اسکلا رفتم تو اتاق جلو بابام از مامانم پرسیدم: مامان کا ندوم چیه؟!!!دیدم مامانم سرخ و سفید شد و گفت چطور؟جریانو که تعریف کردم گفت: نمی دونم....!!!!!
بهدش که فهمیدم....دیدم عجب جلو مامان بابام ضایع بازی شده...