موضوعات وبسایت : سلامت

شرم آور ترین خاطره یه بنده خدایی تعریف میکرد با دوس پسرش

شرم آور ترین خاطره یه بنده خدایی تعریف میکرد با دوس پسرش

نویسنده : رضا قربانی | زمان انتشار : 21 مرداد 1400 ساعت 20:07

بچه ها من یادمه ترم اول دانشگاه بودم .?

سر کلاس نقشه۱ بودیم سر این کلاسا چون کشیدنیه استاد میاد بالا سرمون نگاه میکنه کمک میکنه و اینا

بچه ها من عادت دارم برای تمرکز آدامس میجوم دو تا آدامس خرسی رو قشنگ سر کلاس تو دهنم بود 

بعد یه قسمت درسو مشکل داشتم استادو صدا کردم اونم بنده خدا اومد جلو گفت مشکلتون چیه

منننننننهههه احمقققق داشتم با آدامس حرف میزدم یهووووووووو آدامسه با اوننننن حجم از دهنم پرت شد قشنگ افتاد روی لپه استاد با دو کیلو تتتتففف??????

بعد از صورتش لیز خورد افتاد رو کتابم 

با یه حالت چندش آور صورتشو پاک کرد و رفتتتت ????????????

در حدی بد بود که اومدم کتابمو پاک کنم اون نوشته هام خراب میشدن رنگ پس میدادن ??????????????

بعد استادو بچه ها از اون به بعد صدا میکردن دیگه نمیرفت نزدیکشون همونجا پاتخته از دور توضیح میداد هنوزم که ترم اخرمه نگام میکنه بهم میخندددده ??????????????????????????

 هووووووف شرمنده ام بخدا شرمنده ام 

اونایی که منو از روی این خاطره شناختین بیاین بگین ???????

《••°♧?سوگلی السَلطَنه بانویِ اَولِ دَربار?♧°••》خدایی سگل دیگه خیلی داغانه همون سوگول صدام کنین??(سوگل درسته).(( خودم خواستم))

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر